السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

گل حال خوبی ندارد

گل امشب حال خوبی ندارد

دلش درد و شکسته حالی ندارد

۱۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام

معما

اون چیه که متعلق به شماست ولی دیگران بیشتر از اون استفاده می کنند؟

۱۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام

بعداز معدن سخت ترین کار

اگه به من بگن بعد از معدن سخت ترین کار چیه می گم دست شویی رفتن تو آپارتمان :/


شما تصور کن یه طرف اتاق خوبه یه طرفم حال و همه هم دقیقا نشستن :/ خوب گلاب به روتون چطور کارشو کنه خو.


تصور کن گلاب به روتون شماره دو داشته باشی خوب اونم صدا داره آبرو و حیثیت واسه آدم نمیمونه :/



۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام

رمان میلیاردرمعروف قسمت پنجم

سارا:وا مامان این رفتارارو چرا میکنی دیگه سنی از شما گذشته ایـ ...

شادی خانم نذاشت حرفشو ادامه بده باعصبانیت گفت ساکت شو دختره ی خیره سر این چه طرز صحبت کردن با مادرته ؟من سنی ازم گذشته؟مگه من چندسالمه

تو اوج جونی پیرم کردی رفت؟کدوم رفتارهان؟من که نگرانم شوهرمو ازم بگیرن کار نادرستی میکنم؟این تویی که  خرس گنده ای مثل بچه ها میمونی رفتارت.

بابات راست میگه باید تو تربیتت تجدید نظر کنم وسفت وسخت تربیتت کنم .

دردونه که هم از تعجب دهانش باز مونده بود وهم انتظار چنین حرفی از مادرش نداشت اشک تو چشماش جمع شده بود وبغضش داشت میترکید که گفت

مامی بعد اصلا انتظار چنین حرفی رو ازشما نداشتم اصلا نداشتم من منظوری نداشتم گفتم که این افکارپوچ وبیهوده که درمورد بابا داری رو دور بریزی

آخه کی به بابای زشت و بی ریخت من نگاه میکنه ؟

که شادی خانم چشم غره ای بهش رفت .دردونه اشکاشو پاک کرد ادامه داد آخه مادر من تو که بابامو بهتر از من میشناسی بااون اخلاقی که داره کی نگاش

میکنه چه برسه که بخواد عاشقش بشه ؟

شادی خانم با حرص نگاش کردو گفت اخلاق نداره قیافه نداره پول که داره؟با شناختی که من دارم این روزها به خاطر پول عاشق لولو هم میشن .

دردونه که خندش گرفته بودگفت مامی من خیلی خب اگه بارفتن به اونجا آروم میشی پاشو برو ولی ازمن گفتن بودپولتو دور میریزی بابا زیر سرش بلندنشده.

شادی خانم گفت من که به اجازه شما نیازی نداشتم خوب معلومه که میرم.

شادی خانم باچندتا از دوستان صمیمی اش که آنها هم مثل او نگران از دست دادن شوهرانشان بودند هماهنگ کردند که باهم بروند .

دوساعت بعد دردونه مشغول تماشای تلوزیون بودکه شادی خانم شادو خرم وبا غرور خاصی وارد شودوزیر لب گفت با این پودردیگه عاشق شدن از یادش

میره ولبخند مرموزانه برلبش نشست .

سارا تلوزیون را بست رفت نزد مادرش.

سارا:سلام مامی شیری یاروباه؟

شادی خانم:سلام دخترم شیرم

سارا:اوه بیچاره بابا خخخخخخخخ

شادی:خوب توام نمیخواد برای اون دل بسوزونی بلایی سرش بیارم که دیگه عاشق شدن یادش بره .

وبه سمت آشپزخانه رفت سارا بدوبدورفت گفت مامان یه وقت نریزی داخل غذا ها یه بلایی سرمون بیاد .

شادی خانم گفت چرا میریزم بلکه رو توام تاثیری بذاری یه عقل بیاد تو کلت بری درستو بخونی نه فراری از مدرسه باشی.

سارا پوفی کردو گفت وا...

سارا پیش خودش گفت وای نکنه مامان چیزی هم به خوردش داده باشه از فکرش هم چندشش شد وسخت دگرگون وپیش خودش گفت از این به بعد چیزی

تا نه اول خودش بخوره نمیخورم ولبخند ی موزیانه زد وبه سمت اتاقش رفت .

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بی نام

رمان میلیاردرمعروف قسمت چهارم

سارا:مامی بریم سینما ؟

شادی خانم:نه دخترم کلی کار دارم خودت بادوستات برین

سارا:مثل بچه ها دهانش آویزان کردو گفت نوموخوام نوموخوام باید بیای .

شادی خانم:نه دخمل خوشگلم نمیتونم کلی کار دارم که باید انجام بدم .

سارا:باچه

ورفت گونه های مادرشو بوسید رفت تو اتاقش .

شرکت نخ ریسی گرجی پور

آقای گرجی پور درحالی که سمت پنجره بودمشغول صحبت باتلفن بود که آبدارچی شرکت با شربتی تگری وخنک وارد شد وگفت جناب رئیس شربت خنک 

آوردم براتون بفرمایید میل کنید تا گرم نشده .

آقای گرجی پوراشاره کرد که روی میز بذاره ومرخصش کرد .

منشی شرکت که دختری جوان وخوش برو رو بودوحسابی خودش را شبیه به رنگین کمان کرده بودپشت میزش نشسته بود ومشغول سوهان کشیدن به ناخونهایش

بود که با خارج شدن آبدارچی ازاتاق آقای گرجی پوربا ادا واطفار گفت پس برای من چیـــــــــــــــــــــ ؟

آبدارچی هم گفت شما فعلا به ناخوناتون برسین .

منشی؟ایــــــــــــــــــــــــــــــــــش خوب میرسم شربت نشه فراموش .

آبدارچی :خودت برو درست کن بخور واداشو بیرون آورد .

منشی :ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش میرم درست میکنم .

آبدارچی :میگم یه چیزی خانم منشی.

منشی باناز برگشت طرف آبدارچی وگفت :چیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آبدارچی:لئوناردو داوینچی وقه قهه زد .

منشی:ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش

آبدارچی :شربت برای پوستتون خوب نیست .

منشی :ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش .

منزل آقای گرجی پور

شادی خانم داشت با دعا نویس وفالگیری تلفنی صحبت میکرد برای گرفتن نوبت  پس از تمام شدن صحبتش دردونه که حسابی کنجکاو شده بود که برای چی

مامانش وقت فالگیر ودعا نویس گرفته گفت مامی فالگیر واسه چی؟

شادی خانم:بابغض گفت بابات .

دردونه بانگرانی گفت پاپی چی؟

شادی خانم:بابات یه چندوقتی محبتش به من کم شده دیگه مثل قبل عشقولانه نیست واشکا شو پادستش پاک کرد .

دردونه از روی مبل پایین پرید وا همچین میگه بابات که فکر کردم نگو چی شده خوب نباشه فالگیر میخواد.

شادی خانم:آره که میخواد میترسم زیر سرش بلند شده باشه  قبلا هرروز عشقولی بود باهام لاو میترکوند الان نه همش میگه زن شده یه دفعه بگه به من عزیزم .

وبغضش ترکید وبعد ادامه داد مثل قبل .

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بی نام

گاهی به آسمان نگاه کن

حتماً نگاه کن
واسه گردنت خوبه آرتروز نمیگیری
آخه سرت همش تو گوشیته
: )))))))) خخخخخ
۱۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام

بچه ها بچه ها بدوید بیاید

هیچی خخخخخخخخخخخخ

صرفا جهت مردم آزاری صداتون زدم :دی

الفراررررررررررر


۱۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بی نام

اعتراف نامه

اگه قرار یه اعتراف کنی  اون چیه؟

۳۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بی نام

تشکر ویژه از همه دوستانی که تولدمو تبریک گفتند.

سلام دوستان عزیز تشکر ویژه دارم از شما که تولدمو تبریک گفتید ان شاالله بتونم این لطفتونو جبران کنم .بازم متشکرم از همه شما ها.

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بی نام

دخترا بهداشت و رعایت کنید خو

عاقا وبلاگ دخترا که میری همش درحال تف تفی کردن همن :/ همش ماچ ماچ ماچ خو بیانو بوی تف برداشت :دی هم وب خودتون و هم بیان و تف تفی کردید :/


بهداشت و رعایت بفرمایید :دی یکی رسیدگی کنه لطفا -_-

:d


یه مدت جیغ جیغ میکردن حالا زدن تو خط ماچ : دی

۲۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام