سلام دوستان عزیز تشکر ویژه دارم از شما که تولدمو تبریک گفتید ان شاالله بتونم این لطفتونو جبران کنم .بازم متشکرم از همه شما ها.
سلام دوستان عزیز تشکر ویژه دارم از شما که تولدمو تبریک گفتید ان شاالله بتونم این لطفتونو جبران کنم .بازم متشکرم از همه شما ها.
عاقا وبلاگ دخترا که میری همش درحال تف تفی کردن همن :/ همش ماچ ماچ ماچ خو بیانو بوی تف برداشت :دی هم وب خودتون و هم بیان و تف تفی کردید :/
بهداشت و رعایت بفرمایید :دی یکی رسیدگی کنه لطفا -_-
:d
یه مدت جیغ جیغ میکردن حالا زدن تو خط ماچ : دی
مدرسه ی دردونه :
آقای گرجی پور که حسابی از خجالت عرق میریخت آروم آروم به سمت دفتر مدرسه می رفت هرچه به دفتر
نزدیکتر میشد قلبش به شدت میتپید گویی میخواست
از سینش بیرون بزنه نزدیک دفتر که رسید صدای دادو بیداد خانم محسنی اورا میخکوب کرد ظاهرا داشت
سردانش آموزی دادو بیداد میکرد خواست به راهش
ادامه بده که یکی از دفتر مثل باد بیرون پریدو همزمان خودکاری از دفتر به بیرون پرتاب شد خوب که دقت کرد
دخترکی لاغر اندام بود که شیطنت از چهره اش میبارید
ولبخند موزیانه ای بر لب داشت با لباس فرم تنگی که پوشیده بود بیرون جست وبه آقای گرجی پورخورد کرد اما
آقای گرجی پور سریع خودش را کنار کشیدودخترک هم
جستی زدو فرار کرد وبه سمت حیاط دوید .آقای گرجی پور آب دهانش را قورت داد و درزدو وارد دفتر شد خانم
محسنی که روبش را سمت دیوار کرده بود واز عصبانیت
قرمز شده بود چون فکر میکرد باز آن دخترشروشیطون است با عصبانیت دادزد وبه سمت دختر روکرد چی میخواید
که آقای گرجی پوراز ترس 6متربه هوا پریدوبه
سمت در فرار که با مستخدم مدرسه که چای آورده بود برخورد کردوهردو نقش برزمین شدن واستکانهازمین خورد
وشکست خانم محسنی که چشمش به
آقای گرجی پور افتاد ومتوجه اشتباهش شده بود وحسابی شرمنده شده بود سریع به سمت آقای گرجی پور رفت
وعذر خواهی کرد وگفت حال شما خوبه ؟
طوریتون نشد شرمندم فکر کردم این دختره چشم سفیده اعصاب واسه ما نذاشته همین روزاست که اخراجش
کنم وباز بی خبر باعصبانیت داد زد برزویی
دختره چش سفید مگه گیرم نیفتید که بازگرجی پور ترسیدو 2متر به هوا پریدومستخدم مدرسه که بلندشده
بودوچونش درد میکردوداشت چونه هاشو میمالید
که باز کله گرجی پور خورد به چونش ودادش رفت هوا .
ای وای شکست شکست خانم محسنی شکست .
خانم محسنی جیغ بلندی کشیدو گفت آقای ارجی کجاشکست کولی بازی در میاری پا شو ببینم از دست این
دانش آموزا بکشیم از دست تو هم بکشیم .
اقای ارجی گفت بابا شکست داغون شدم که باز خانم محسنی جیغ چنان تیزی کشید که پرده ی گوش
گرجی پور سوت کشید وسه متر به هوا پرید
فرار را بر قرار ترجیه دادوگفت ببشخید خانم محسنی الان سرشما شلوغه باشه برای یه روز دیگه میام پرونده
دخترمو میگیرم با اجازه ودر دلش گفت
الفرار .
آقای ارجی نیز که از جیغ خانم محسنی هم ترسیده بود وهم گیج شده بود از ترس به سمت در گریخت که به در
خوردو زمین افتاد باز بلند شدو رفت
بیرون .
خانم محسنی نیز که حسابی عصبانی بود اعصابش خرد خرد شده بود گفت خدایا منو بردار تا ازدست اینا یه نفس
راحت بکشم وزد زیر گریه .
منزل گرجی پور:
دردونه نشسته بود پای تی وی ومشغول بازی ایکس باکس بود.اون عاشق بازی فوتبال وکلا بازی های پسرونه بود
وتیم مورد علاقش هم ایتالیا بود
وغیر ممکن بود بازی فوتبال کنه وتیم دیگه ای غیر از ایتالیا رو انتخاب کنه اینقدر بازی کرده بود که دیگه حسابی
فول شده بود وتونسته بود تیم
برزیل رو گلبارون کنه دردونه که حسابی از بردش وبازیش راضی بود یه هورایی کشید و خودشو واسه مامانش
لوس کرده گفت مامی شیلمو میالی؟
شادی خانم هم قربون صدقش رفت گفت چشم الان برای دخملم میارم میوه هم میخوای ؟دردونه که حسابی قند
تودلش آب شده بود گفت آله .
بسم الله الرحمن الرحیم
امروزمسیرمحل کارم راتاخانه پیاده طی کردم تاراجب موضوعی که رئیس امروزگفت فکرکنم،واقعیتش یکم سخت اینجورکه رئیس میخواست فکرکن 6ساعت بایدبیشترازهرروزمیموندیم باورش برام خیلی سخت بود
هروزمنتظربودم تاساعت کاریم تمام بشه زودبه خانه برم ودخترشیرین زبونم عسل وببینم ،حالاباید6ساعت دیرتربه خانه میرفتم واین برام خیلی
زجرآوربود.دراین صورت وقتی به خانه میرسیدم که عسل باباخواب بود.
حالا بایدچیکارکنم تحملش برام خیلی سخته؟درهمین افکاربودم که موبایلم
زنگ خورد،گوشی روبرداشتم دخترم عسل بودکه بازباشیرین زبونیش منوبه وجدآوردوکلا ازموضوعی که امروزبرام اتفاق افتاده بودفاصله گرفتم .
باخودم گفتم هرچه سریعتربه خانه برم وبادخترکم بازی کنم وبه راه افتادم.
صبح که ازخواب بیدارشدم تصمیم گرفتم دخترم وباخودم هرروزبه
اداره ببرم رئیس که ازمامیخوادکه تاآن موقع دراداره بمونیم بایداین درخواست ماروهم (یعنی فعلامنو)بپذیره درغیراین صورت بایدقید بهترین کارمندشویعنی منوبایدبزنه .دیشب تاصبح به این موضوع فکر
کردم وبه این نتیجه رسیدم .به این ترتیب میتونستم تمام مدت بادخترم باشم
وقتی که به اداره رسیدم همکاران وقتی تصمیم منوشنیدن خیلی تعجب کردند ولی خیلی زودمنودرک کردن وبامن هم عقیده شدند.
باتلاش فراوان وسختی بسیاررئیسوراضی کردم ،حالافقط میموندهمسرم که اونم قابل حل بودبه این ترتیب من یک روزدرمیان بادخترم به محل کارم میرفتم.(رئیس بایکروزدرمیان موافقت کرد.)
پایان
زمستان سال1390
12/11/1390
اتاق دردونه دوساعت بعد:
گرجی پور:سارا بلندشو ساعت 10شده.
سارا:یه غلتی زدو همین که چشمش به ساعت افتاد با عجله بلند شدو دهنشو با آستین لباسش پاک کردو
گفت چرا ....
که جناب گرچی پور نذاشت حرفشو کامل بزنه وبا عصبانیت گفت بادستمال پاک کن نه با آستینت نگاش کن دختر
گنده انگار بچه های سه ماهه (باحرص بخونید)
دردونه که از حرف پدرش دلش شکسته بود سریع اشک گلوله گلوله از چشماش سرازیر شد وبغضی گلوشو
گرفت و گفت پاپا .
گرجی پور که حسابی از دست دردونش حرصش گرفته بود اداشو بیرون آورد گفت پاپا.
با این حرف گرجی پوردردونه هق هقش بیشتر شدو با غیظ گفت مدرسم دیر شد چرا بیدارم نکردید ؟باعجله دنبال
جورابش گشت و گفت کو جورابم ؟
گرجی پور گفت تو جیبم ؟
دردونه :بابا(باگریه)
بعد که جورابشو کنار تختش دید خم شد واونارو برداشت پوشید گفت کو مقنعم ؟
گرجی پور:تو یخچال (باحرص)
دردونه :بابا (باگریه)
گرجی پورباز اداشو در آوردو گفت بابا وادامه داد که زحمت نکشید شما از مدرسه اخراج شدید حکمش صبح
علی الطلوع رسید خیالتون راحت شد همینو
میخواستید نه الانم پاشو نمیخواد برای من فیلم بیای که خیلی مشتاق مدرسه ای وناراحتی که مدرست دیر
شده ؟
دردونه که هق هقش بیشتر شده بود باشدت گریه میکرد که شادی خانم اومد تو اتاق گفت چه خبرته مرد صدات
خونه رو برداشته هفت تا خونه اونورتر هم
صدات میاد وقتی چشمش به دردونش افتاد گفت چی شده دخملم چرا گریه میکنی ؟
دردونم که مامانشو دید خودشو برای مامانش لوس کرد و به گریش افزودو گفت مامی وپرید بغل مامانش .
گرجی پور که نظاره گر رفتار بچه گانه دخترش بود گفت (باحرص)ولش کن دختر گنده خجالت نمیکشه رفتارش
مثل دختر بچه هاست همین کارارو میکنی
لوس میشه زن ؟ووقتی دید دردونه پرید بغل مامانش گفت بیا پایین خرس گنده ؟بغلش نکن زن پررو میشه .
دردونه گفت مامی میبینی پا پی دعوام میتنه ؟
گرجی پور که از اینطور حرف زدن دخترش خندش گرفته بود به زور جلو خودشو گرفته بود گفت خجالت بکش دختر ا
ین چه طرز صحبت کردنه ؟
شادی خانم که بغض و گریه ی دخترشو دیده بودگفت ولش کن بابات از چیز دیگه ای ناراحته میخواد خودشو تخلیه
کنه بهونه ای پیدا نکرده به تو گیر داده
بیا بریم صبحونه بدم بخوری دخمل خوشگلم .
دردونه روشو کرد سمت باباش وشکلکی براش بیرون آورد وسرشو گذاشت روشونه های مامانش ودماغشو با لباس
مامانش پاک کرد .
چرا بعضی خانم ها یا دخترا با اینکه میدونن طرف زن داره باز با اون شخص ازدواج میکنن؟برای من واقعا سواله؟آیا احساس اون زن رو درک نمیکنن؟اصلا فکر نمیکنن یه روزی هم همین بلا سر خودشون بیاد؟احساس و عاطفش کجا رفته؟آیا به بچه های و همسر اون فرد فکر میکنه که ممکنه چه به روزش بیاد؟
ساعت 8صبح اتاق دردونه میلیاردرمعروف:
سارا دختر یه دونه ودردونه میلیاردرمعروف آقای گرجی پور طبق معمول همیشه در خوابی ناز به سرمیبرد وانگار نه انگار که کلاس ودرس دارد
تابه حال به علت غیبتهای بی جهت وی بارها از مدرسه اخراج گردیده است نامبرده 3مدرسه تعویض کرده است .یعنی 3مدرسه عذر نامبرده را
خواسته اند لااقل دردونه یه دونه جناب گرجی پور درس خوان هم نیست که به دلیل درس خوان بودن وی اورا نگه دارند .حتی پولهای پدر وی
هم نتوانست از اخراج او جلوگیری به عمل آورد.
سارا طاق باز روی تخت خواب به خوابی عمیق فرو رفته است درحالی که آب دهانش از بین لبهایش جاری است و متکای وی را حسابی خیس کرده
گویی لیوان آب را روی ان خالی کرده اند .دردونه جناب گرجی برعکس دختران همسن وسال خود از لباسهای تنگ وچسبان بی زار است وشاید
تنها نکته مثبت درمورد وی همین مورد باشد وهمین بسی جای شکر دارد طبق عادت همیشگی پیراهن بسیار گشادی بر تن داشت که اندام او در این
پیراهن گم شده بود به طوری که اگر سراو مخفی باشد فکر میکنی پیراهنی بر روی تخت افتاده است ویه دامن بسیار بلند وگشاد .دستهایش رانیز
طبق عادت همیشگی اش بهسان وزنه برداران که وزنه میزنندبه سمت بالاوروی متکایش انداخته بود .
چهره بسیار زیبایی وجذابی داشت چشمهای درشت وعسلی ابروهایی کم پشت به گونه ای که فکر میکنند دست زده است دماغی باریک ولبهای
موزونی داشت برعکس پدرومادرش که چهره ی زشت وکریهی داشتند .
آقای گرجی پور به عادت همیشگی اش مشغول رسیدگی به گلدان ها وگلهایش بود وهمسرش شادی خانم پشت تلفن مشغول غیبت کردن بود !
برعکس دیگر پولداران دیگر خانواده گرجی خدمتکاری نداشتند واز داشتن خدمتکار بی زار بودند.
جناب گرجی پور که مشغول رسیدگی به گلدانهای عزیزش بود زیرلب آوازی زمزمه میکرد که صدای بلند گوشی موبایلش اورا از حال خود خارج
کرد .
به سمت گوشی خود رفت وجواب داد :الو بله بفرمایید
مدیر مدرسه دردونه گرجی پور:الو سلام محسنی هستم مدیر مدرسه سارا.
جناب گرجی پور:اوه بله سلام خانم محسنی احوال شما .
امروز هفتمین هفتست که دخترتون به مدرسه نمیادومن مجبورم عذرش رو بخوام
گرجی پور:اوه خانم محسنی حالا چرا اینقدر سختگیر اخراج واسه چی یه تعهدی ،جریمه ای چیزی اخراج چرا؟
جناب گرجی پور کار دختر شما ازتعهد جریمه گذشته میگم هفت هفتست اصلا نیومده .
لطفا بیاید پرونده اش رو ببرید ما درحق دختر شما خیلی لطف کردیم تا الان هم اخراجش نکرده بودیم .
گرجی پور:بله بله حق باشماست من از شما عذر میخوام الساعه خدمت میرسم برای بردن پروندش .
جناب گرجی پور که خون خونش را میخورد با عصبانیت به سمت خانمش رفت و گفت :فکر کنم دخترمون باید دیگه قید درسشو بزنه این چهارمین
مدرسه ای بود که اخراجش کردن دیگه آوازش تو کل منطقه پیچیده هیچ مدرسه ای قبولش نمیکنه هرجا که میری میگن همونی نیست که غیبتش
زیاده ؟
شادی خانم :گوشی شوکت خانم .چی اخراجش کردن؟وا!واسه چی؟
جناب گرجی پور با حرص فراوان گفت:واسه غیبت ظاهرا مادر ودختر دستی تمام در غیبت دارن دختر غیبت از
مدرسه ومادر غیبت از فامیل.
شادی خانم: وا!
خوب حالا چیکار کنیم اینطوری که دخترمون از تحصیل عقب میفته بچه های فامیل از اون جلو میزنن
جناب گرجی پور:نه که حالا خیلی هم درس بلدن وباسواد تشریف دارن توی مدت تحصیلشون غیبتشون بیشتر از
حضورشون بوده .
وای من دیگه دارم دق میکنم از دست این دختره .
روز عزیزای دل بابا
ناموس داداشا
هووی مامانا
دخی منگولا
جینگول مینگولا
روز دختر خوشگلا مبارک
عرضی ندارم بانو
فقط یادت باشد امروز که دختری
در آینده مادر دختر دیگری هستی
و روزی میآید که مادر بزرگ میشوی
پس جدا از همه ناپاکیها، تو پاک بمان!
روز دختر مبارک
دختر چیست؟
موجودی است که فقط شیطونیاش به یه دنیا میارزه
روز دختر مبارک
عنوان این پست رو شما بگید؟
اکثر شغلهایی که وجود داره علاوه بر بعد شغلی که داره یه بعد اون به منظور رفاه حال مردم هم داره اما
متاسفانه اون بعد رفاه حال مردم نادیده گرفته میشه وفقط هدف شده کسب سود منفعت خودشخص
مثلا همین وسائل نقلیه عمومی رو .حالا شهرهای بزرگ خوبه خط بندی هستند ول شهرهای کوچک نه
هرکی هرمسیر بخواد میره دیگه بقیه هم هیچ حالا این به کنار اون مسیری هم که نمیره به مشتریش
میگه اگه فلان قیمت بدی میبرم خداییش این انصافه که تاکسی دار که بیشترین وظیفش رفاه حال مردمه
اینطوری رفتار کنه؟ بعضی از مسیر ها هم که باهم شوروقول میکنند ویه قیمت گزاف میگیرن که بازهم
انصاف نیست .اگه یه بنده خدا برای تاکسی وایستاد وتاکسی اونو نبرد اتوبوس هم که نزدیکه وداره میاد ومیبینه
این شخص برای تاکسی ایستاده وتاکسی نبرده وحالا میاد سوار اتوبوس شه راننده اتوبوس اون شخص رو
سوار نمیکنه به جریمه اینکه میخواسته سوار تاکسی شه به نظر شما این انصافه؟(توشهرهای بزرگ
سوار وپیاده شدن فقط درایستگاه هست اما شهرهای کوچک در غیر ایستگاه هم سوار وپیاده میشند)
دیده شده به بهانه نبود پول خرد از دادن بقیه پول مشتری سرباز میزنن البته باعرض خواستن پوزشش حالا
خدامیدونه این راننده دروغ میگه که پول خرد نداره یاواقعا پول خرد نداره .بعضی وقتها هم یه نفر تاکسی برای فلان
مسیر میگیره بعد در طی مسیر راننده یه مشتری دربستی میخوره بهش واون مشتری که خواسته
فلان مسیر بره رو بین راه یادرمسیری که منتهی میشه به مسیرش پیاده میکنه ومیگه نه من گفتم همین جا
پیاده میکنم یا نه فلان مسیری که شما گفتی نمیرم و همینجا پیاده میکنم بازم به نظر شما درسته که به خاطر
یه هزینه بیشتر بامشتری این فتار بشه به دروغ؟در حالی که حق بااون مشتری هست که اول سوار شده؟
حداقل میتونست اول مشتری که اول سوار شده برسونه بعد مشتری دربستی.اما اینم بگم که بعضی از راننده
های تاکسی ها خیلی بانصاف باعدالت هستند.حتی بعضی از راننده ها هستند که هزینه وسیله ای که همراه
داره طرف رو ازاون مسافر میگیرن اما افراد خوش انصاف نه .