شادی خانم لباس پوشید که بره سراغ فالگیر بادوستاش که دید دردونه هم لباس پوشیده منتظر وایستاده گفت

 

شما کجا ؟

 

دردونه گفت منم میام .

 

شادی خانم:لازم نکرده تو بمون همینجا مواظب بابات باش یه وقت نره بیرون آبرو ریزی میشه .

 

دردونه خودشو لوس کرد وگفت نوموخوام منم مویام .

 

شادی خانم قولی بازی در اورد باجیغ جیغ گفت لازم نکرده بتمرگ همینجا اینقدر هم لوس بازی

 

درنیاردرست هم صحبت کن .

 

دردونه اخماشو تو هم کشید وگفت من میترسم خب.

 

شادی خانم گفت از چی میترسی لولوخورخوره؟یا اژدهای هفت سر؟همین خونه ای هست که همیشه تنهای

 

تنها میموندی .درثانی بابات هم که اینجا هست.

 

دردونه گفت خوب دِهمین ازبابا میترسم.

 

شادی خانم گفت ساکت مگه بابات لولوخورخورست؟

 

دردونه گفت فعلا که از لولوخور خورم ترسناکتر شده .تبدیل شده به عمه خانم با هله هوله هایی که به خوردش

 

دادید.

 

شادی خانم گفت :ایــــــــــــــــــــــــش دیگه به روم نیار همین که گفتم همینجا میشینی تا من برگردم ورفت

 

بیرون درهم پشت سرش قفل کرد .دردونه باجیغ

 

گفت درو چرا قفل میکنی؟

 

شادی خانم گفت میترسم یه وقت عمه خانم فرار کنن.

 

دردونه:وا؟

 

طبق قرارش بادوستان همه اومده بودن جلومقر فالگیر منتظر رئیسشون یعنی شادی خانم بودن شادی خانم از

 

تاکسی پیاده شد وبه گروه پیوست وباهم به داخل

 

رفتن وحمله ورشدن به سمت اتاق فالگیرسالن هم پر از زنهای خرافاتی مثل شادی خانم ودوستانش بود که

 

منشی فالگیربه سمتشون اومدکه کبری خانم یه مشت

 

حوالش کرد که نقش زمین شدوهمه با هم ریختن سرفالگیر حالا بزن کی نزن .گیس وگیس کشی بود که نگو .

 

عده ای ازمشتری های فالگیر که اوضاع روپس دیدن فراررو بر قرارترجیح دادن عده ای هم موندن تا ببینن جریان

 

چی بوده .

 

اداره آگاهی :

 

همه زنها ریخته بودن توهم مثل جیر جیرک وهرکسی یه چیزی میگفت افسر نگهبان هم گوشاشو گرفته بود که

 

دیگه قات زد وداد زد ساکت یکی یکی ؟

 

که همه ساکت شدن .

 

فالگیر گفت جناب سروان من از این خانم ها شکایت دارم یه هو ریختن تو اتاق من ومنو کتک زدن حالا نزن کی

 

بزن .

 

افسر نگهبان ساکت همه آتیشا از گور شما بلند میشه خجالت نمیکشید بساط جادو جنبل راه انداختی .

 

فالگیر گفت جادو جنبل کجا بود جناب سروان من کار مفید میکنم بده دارم آمار طلاق رو پایین میارم اگه محبت اینا

 

 به شوهراشون رو زیاد میکنم امار طلاق رو

 

پایین میارم اینا نمیدونم چی مصرف میکنن که شوهراشون ازشون عاصی هستند صورت منو ببین وای به حال

 

شوهرای بدبختشون .

 

افسرنگهبان داد زد ساکت رستمی بگو بیان اینو ببرن بازداشتگاه .

 

افسر نگهبان رو به شادی خانم کرد وگفت اداره آگاهی رو واسه همین موارد گذاشتن نه اینکه خودتون حکم صادر

 

کنید وهجوم ببرید سمت مجرم واینطور

 

بزنیدش میدونستید میتونه از شما شکایت کنه ؟

 

شادی خانم از خجالت سرشو پایین انداخت گفت ببخشید جناب سروان دست خودمون نبود حال خوبی نداشتیم.

 

افسر نگهبان گفت چیزی مصرف کردید؟

 

کبری خانم پرید وسط حرف افسر نگهبان وگفت نه به خدا جناب سروان این فالگیرلعنتی با تجویزش باعث شدحال

 

شوهرامون بدشه برای همین حال مناسبی

 

نداشتیم شوهر من فکر میکنه من هیتلرم .

 

افسر نگهبان که به زور جلو خندشو گرفته بود گفت تعریف کنید ببینم چی شده؟

 

شادی خانم گفت ما فکر میکردیم محبت شوهرامون نسبت به ما کم شده تصمیم گرفتیم بریم پیش فالگیرآخه فکر

 

میکردیم زیر سر شوهرامون بلند شده .

 

فالگیر هم یه مشت پودربهمون داد که بریزیم داخل غذای شوهرامون تا محبتشون زیاد شه بعد هم که دیگه اینطور

 

شدن.

 

افسر نگهبان با غیظ نگاهی بهشون انداخت وگفت آدم اینقدر خرافاتی؟خجالت آوره ؟آخه چرا ؟

 

  همه از خجالت سرشون رو پایین انداخته بودن .