السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

۵۸ مطلب با موضوع «عاشقانه» ثبت شده است

می شودنام مرا نجوا کنی؟

میشود تنها شویم یک بوسه از چشمت کنم؟
حلقه ی پیوندمان را دزدکی دستت کنم؟
میشود هر ثانیه نام مرا نجوا  کنی؟
من بگویم “جان” ولی با بقیه بدتا کنی؟
میشود آغوش تو منزلگه جانم شود!؟
چشم تو جانم بگیرد عشق مهمانم شود؟
میشود مردم بدانند من چقد دیوانه ام؟
جز تو دیگر هیچ بینم با همه بیگانه ام.؟!
آنقدر دیوانه ام تا هر که میبیند مرا
آه تلخی میکشد با خنده میپرسد چرا؟

 

 

 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام

دل تنگی

دلتنگی همیشه همراهم می آید ، مثل سایه بی ردپا …

 

 

 

   و

 

 

چه سر به راه است …
دلتنگی را میگویم !
از گوشه ی دلم جُم نمیخورد …

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام

نامه ای برای او

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
بی نام

نوشتن برای تو

می دانی عزیزم نوشتن برای تو خیلی سخت ! خیلی سخت ، آخر نمی دانم چطور کلمات را در کنار هم قرار دهم که بر دل پر از مهر وعطوفت تو بنشیند

عزیزم تو برای من تنها بهانه ی زندگی در این روزهای سخت کرونایی هستی ، نمیدانم اگر تو نبودی من چگونه این روزها را می گذراندم .

امیدم ایسنت که بتوانم صدای دل نشین تورا در این روزهای سخت ناامیدی بشنوم روی ماه تورا ببینم تا کمی امید برای زندگی در من روشن شود

اما دریغ دریغ از این که تو خودرا از من دریغ کرده ای و در پشت پرده پنهان شده ای و خودرا از من پنهان کرده ای .

می دانم که تو هم چون من دلت برای من پر پر می زند و لحظه شماری می کنی برای دیدن من ، آری آری منم دلم برای تو پر پر میزند . 

امید است که خداوند مهربان این روزهای سخت پر کرونایی را برما آسان بگذراند وهر چه سریعتر شرش را از سر ما کم کند . 

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام

نامه

سلام امروز جمعه 16/12/1398 هست که من دارم این نامه را برای تو تایپ می کنم ،برای تویی که نمیدانم کی می آیی ؟ امروز که این نامه را برای

تو مینویسم بیماری کرونا عین بختک بر روی زندگانی ما افتاده است و ولکن نیست و می دانم که تو هم می دانی :دی خوب آخر تو هم در همین جا 

زندگی می کنی دیگر . خنده دار است شاید بگویی این چیست نوشته ای این را هم که خودم می دانم . اما من میگویم اندکی صبر پیشه کن تا به جاهای خوبش هم برسیم .

خوب کجا بودیم ؟ آهان کرونا مثل بختک افتاده به جانمان و ولکنمان نیست  خلاصه باید چاره ای بیاندیشیم و این کرونا را از کشورمان بیرون بیاندازیم

اما چطوری؟ با کمی همت وتلاش همگانی ورعایت بهداشت می توانیم . بله میتوانیم کرونا را شکست دهیم .ما می توانیم .

خوب چقدر دلم میخواهد که تو الان پیشم بودی و آن موهای مشکی یا شایدم طلایی چه میدانم یا هر رنگ دیگر تورا با آن شانه های چوبی برایت

شانه کنم و همانطور که تو لبخند برلبانت جاریست یواشکی بوسه ای از لبانت بربایم و تو اخم کنی و بگوی شیطنت ممنوع ! و من انگشت اشاره ام

را به علامت هیس تکان می دهم و به شانه کردن موهایت ادامه می دهم ،خسته می شوی وبلند می شوی وبه کنار پنجره می روی وبه تماشای

بیرون میپردازی من به کنارت می آیم ودستان تورا میگیرم و میگویم بریم بیرون چرخی بزنیم ؟ و تو میگویی نه .

میگویم آخر چرا ؟ میگویی حوصله ندارم و تو به اتاقت می روی و در را پشت سرت میبندی و من مات و مبهوت در جایم خشکم میزند که ناگهان

جارویی به کله ام میخورد واز خواب ناز بیدار می شوم :/

مادرم است میگوید پاشو کمی کمک کن :دی 

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام

کی بهتر از تو که بهترینی

کی بهتر از تو که بهترینی
تو ماه زیبای روی زمینی
تو قلب من باش تا که بفهمی
چه دلبرانه به دل میشینی
حتی بدیهات بخشیدنی بود
شرم تو چشمات بوسیدنی بود
همه حواست جا مونده پیشم
من به کم از تو راضی نمیشم
تو جای من باش تا باورت شه
دیوونه ی عشق تو هستی یا من
دو چشم من باش تا که ببینی
دو چشمای تو چه کرده با من
بدرقه کردم تنهاییامو
کسی شنیده شاید دعامو
کجا من و این روی ماهتو
کجا لبای بوسه خواهتو
کی بهتر از تو که بهترینی
تو ماه زیبای روی زمینی
تو قلب من باش تا که بفهمی
چه دلبرانه به دل میشینی
حتی بدیهات بخشیدنی بود
شرم تو چشمات بوسیدنی بود
همه حواست جا مونده پیشم
من به کم از تو راضی نمیشم
تو پا میزاری، تو خونه ی من
تو عاشق میشی رو شونه ی من
این یه قراره بین من و تو
کسی عاشق نیست عین من و تو
کی بهتر از تو که بهترینی
تو ماه زیبای روی زمینی
تو قلب من باش تا که بفهمی
چه دلبرانه به دل میشینی
حتی بدیهات بخشیدنی بود
شرم تو چشمات بوسیدنی بود
همه حواست جا مونده پیشم
من به کم از تو راضی نمیشم

 

تقدیم به تنها بانوی زندگیم

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام

آدم برفی

در من

آدم برفی ای ست

که عاشق آفتاب شده ..

و این خلاصه ی همه، 

داستان های عاشقانه جهان است

 

 

 

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام

دیدار با خدا


ذهنتان را از آرزوی دیدار خداوند لبریز کنید،

با او باشید،

او را بپرستید،

او را تجلیل و تکریم کنید

و طعم شکوه، جلال، عظمت و اقتدارش را بچشید

که بالاتر و برتر از این، هیچ خوشی و سعادتی وجود ندارد.


منبع:سایت روزانه

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام

تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو...

تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو

نه شرابی که مست کنی

نه افیونی که خمار کنی


تو خود عشــــــــــــــــــــــــــقی

دنیا را ویران میکنی




۱۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام

عشق یعنی او

نشستم پشت میز ومحو خوندن کتابم که دیدم اومده بالای سرم وایساده اونم با لبای آویزون بهم نگاه میکنه آخ که نگاش وچشاش چه معصومانست

با اون چشماش انگار با یه حالتی کودکانه چیزی از من میخواست انگشتای دستش رو در هم قفل کرده بود موهاشو با یا حالتی خوشگل به صورت کج

حالت داده بود چه محشر شده بود حالت موهاش به صورتش یه حالت بچه گانه داده بود و دوست داشتنی .چشماش حالت یه دختر بچه ی کوچولو

که با التماس چیزی رو میخواد بود . گفتم جون دلم عزیزم چی شده چیزی میخوای ؟ لباش و برچیدگفت اوهوم وهمزمان سرشو تکون داد .گفتم چی میخوای خوشگلم ؟


گفت حوصلم سر رفته ؟

گفتم الهی فدات بشم من پاشو لباستو بپوش بریم بیرون .


گفت واقعا ؟


گفتم اوهوم یهو انگار از خوشحالی بال در اورده باشه خوشحال وسرمست و درحالی که میخندید دستاشو باز کردو پریدو بوسم کردو بغلم کرد .

بعد که ازم جدا شد دیدم داره به لپام نگاه میکنه وخنده ریزی میکنه وسریع پرید تو اتاق تا لباس بپوشه .

من که معنی نگاش به لپامو و خندش رو نفهمیدم بی اهمییت کتابمو بستم گذاشتم روی میز رفتم به سمت حیاط چه هوای خوبی بود .

یه کش و قوسی به بدنم دادم وبه سمت گل رز قرمزی که تو باغچه بود وعمیق بو کشیدم .

برگشتم تو خونه دیدم آماده شده وبا لبخند نگام می کنه وتوچارچوب در واستاده به سمتش رفتم بغلش کردمو بوسه ای برگونه هاش زدم و رفتم

که لباس بپوشم . از جلو آیینه  که عبور کردم یه لحظه روی لپام جای چیزی قرمزدیدم گفتم این چیه برگشتم به سمت آیینه ونگاه کردم ویادم اومد

ماجرا چیه وخنده ای بر لبانم اومدو دلیل خنده یار را متوجه شدم واز شیطنتش خندم گرفت .جای لبای رژلبی یار برگونه هایم هنگام بوسه

شیرینش برجای مونده بود .آخ چه زیبا ودلربا بود جای لبهایش بر گونه هایم .

توی پارک دست به دست هم قدمزنان میرفتیم که چشمش به گلهای زیبای با غچه افتاد ،گفت میشه ؟

گفتم چی عزیز دلم ؟

گفت عکس.

گفتم آره وبا خوشحالی به سمت گلها رفت وژست گرفت وانگشتهای اشارش  را یکی به سمت بالا ویکی به سمت دیگری گرفت و سرشو کج

گرفت و لبخند همیشگی زیبایش را بر لب آورد و چلیک صدای عکس گرفتن .


روی نیمکت مشغول کتاب خوندن بودم یار هم مشغول جمع کردن بهار نارنج بود که  یه لحظه  دیدم غیبش زده واثری از اون نیست گفتم حتما

بچه ای دیده ومشغول بازی با اون بچست خیلی به بچه ها علاقه خاصی داره .

که دیدم پشت گردنم خیس شد ویهو یه عالمه آب ریخته شد تو لباسم سریع بلند شدم و یار را دیدم که پشت سرم وایساده وداره به من میخنده

وشیطنت رو از چشماش میخونم به سمتش دویدم اونم جیغ بلندی کشید و فرار کرد چون کفشاش پاشنه دار بود نتوست در بره وسریع گرفتمش

کاسه آب رو از دستش گرفتم وبردم بالای سرش درحالی که هنوز اشک خنده در چشماش بود گفت نریزی ها می کشمت اگه ریختی

وخخخ من آب وریختم پشت سرش و سریع در آغوشش گرفتم .

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام