یکی گفت : چه دنیای بدی
حتی شاخه های گل هم
خار دارند
دیگری گفت: چه دنیای خوبی
حتی شاخه های پر خار هم
گل دادند
عظمت در نگاه است
نه در چیزی که مینگریم...
یکی گفت : چه دنیای بدی
حتی شاخه های گل هم
خار دارند
دیگری گفت: چه دنیای خوبی
حتی شاخه های پر خار هم
گل دادند
عظمت در نگاه است
نه در چیزی که مینگریم...
شاد باش
نه یک روز هزاران سال
بگذار آوازه شاد بودنت
چنان در شهر بپیچد
که رو سیاه شوند
آنانکه برسر غمگین کردنت شرط بسته اند .
روزگارا:
تو اگر سخت به من میگیری،
با خبر باش که پژمردن من آسان نیست،
گرچه دلگیرتر از دیروزم،
گر چه فردای غم انگیز مرا میخواند،
لیک باور دارم دلخوشیها کم نیست
زندگی باید کرد...!
اه چقــدر لاغری !!! تو چرا انقــدر چاقی !!!
قدشو چه کوتولست !!! انقدر درازه یاد نردبون میوفــتم!!!
وااا هیکلش همش آمپوله…چه تن لشی داری پاشو یه باشگاه برو !!!
نیگا چجوری حجاب کرده دختره ی اُمل..
اینو…چه بی حجابه دختره ی خراب !…
خلاصــه
این جماعــت از هر چیزی برای مسخره کردن شما استفاده می کنن…!
اینا همونایی هستن که چیزی برای برتــری خودشون ندارن و میخوان با مسخره کردن و
گذاشتن عیــب روی دیگران خودشون رو مورد توجه قرار بدن !!!
در یک کلام عقده و کمبود دارن…!!!
پس…
برای خودت زندگی کن نه برای مردم..
از اون چیزی که هستــی نهایت لذت رو ببر…
مطمئن باش یکی الان آرزوشه که جای تو باشه…
باهمین مرورگری که وارد شدید (l مثلا کروم )صفحه ای دیگه باز کنید(باهمین مرور گرکروم) وآدرس بلاگ رو بوارد کنید واینتربزنید تا بلاگ بیاد بالا مثل تصویری که در پایین میبینید بالاصفحه نوشته مرکز مدیریت وخروج روی خروج کلیک کنید تا از مرکز مدیریت خارج بشید به همین سادگی . و حالا به صفحه ی اولی که قبلا باز کرده بودید برگردید ودکمه ضربدر رو بزنید . تمام شما از وبلاگ خود خارج شدید .
در همین چند قدمی توست…عجله کن…برخیز و دوباره قدم بردار…”…و دوباره ایستادن و دوباره زمین خوردن های پیا پی تا رسیدن به هدف…و آنگاه لذت احساس پیروزی !…چه لذت بی نظیری …زمانی که مدام تلاش می کنی و برای رسیدن به آنچه که می خواهی ، بار ها و بار ها طعم تلخ شکست را به جان می خری و دوباره ، از نو آغاز می کنی …چه پیروزی ارزشمندی…که اگر بدون تلاش بود ، تنها یک نام داشت…”شانس” و یا “اتفاقی تصادفی”…
گاهی آنقدر در روز مرگی غرق می شویم که فراموش می کنیم
ساده ترین داشته های ما شاید آرزوی فرد دیگری باشد
ما از امر ونهی پدر کلافه هستیم و
دیگری در آرزوی شنیدن صدای پدرش
ما از باب میل نبودن غذا به جان مادرمان غر می زنیم و
دیگری در حسرت صدا کردن نامش وشنیدن جوابش
از گرما می نالیم
از سرما فرار میکنیم
در جمع ازشلوغی کلافه می شویم .
ودر خلوت از تنهایی بغض می کنیم .
تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و
آخر هفته هم بی حوصلگی مان را گردن غروب جمعه می اندازیم .
شاید بهتر باشد گاهی فکر کنیم همه زندگی مان معجزه است .
همین که میخوابیم ، بیدار می شویم نفس میکشیم ،
همین که خورشید طلوع میکند ؛ مهتاب میتابد ،
باران بی منت می بارد
تمام اینها بهانه ی ساده ای است برای یک لبخند .
در زندگیت به کسی اعتــــماد کن ،
که
به او ایمــــان داری نه احســاس . . .