السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

😍😍😍😍😍

 

 

از اون لحظه ای که اینو دیدم دارم خودمو واسه ناز کشیدن از دخترم آماده می کنم 🥰😍❤️

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام

تویی که ناب ترین فصل هر کتاب منی

سلام خوبید ؟ خوشید؟خوش میگذره؟ آخرین کتابی که خوندید چی بوده؟

چرا این کتاب رو برای خوندن انتخاب کردید؟ توصیه میکنید خوندن این کتاب رو به دیگران که بخونند؟

من خودم الان دارم هم زمان ۴ کتاب رو میخونم که در رابطه با کارم بیمه هست البته بجز. یه دونش که واقعا به درد همه میخوره و خوندنش رو به شما هم توصیه میکنم کتاب فوق العاده مفید و خوبیه تو هر شغل و کاری که باشی دانشجو یا دانش آموز 

واقعا خیلی خوبه .

کتاب آیین دوست یابی دیل کارنگی . اگه هم وقت خوندن ندارید میتونید کتاب صوتیش رو از اپلیکیشن طاقچه دانلود کنید و گوش کنید هنگام کار مردن یا تو مسیر محل کار تا خونه و بالعکس یا اوقاط بیکاری.

موفق باشید.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام

نهنگ چیست!!؟

نهنگ!! التماسهای ممقلی به موبایلشه وقتی داره هنگ می کنه!!

 

 

 

 

خداییش اینو دیگه نمیدونستید...😉😉

تا اکتشافات بعدی شما را به خداوند بزرگ و بلند مرتبه میسپارم😂✋

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام

اوست نشسته در نظر

مولانا چه زیبا میگه:

اوست نشسته در نظر 

من به کجا نظر کنم؟

اوست گرفته شهر دل 

من به کجا سفر کنم؟

واقعا چه شعر زیبایی در وصف یار .

نظر شما چیه؟

++ میلاد حضرت امام حسین (ع) بر همگی مبارک.

 

 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام

لباس‌هایت را بپوش ترجیحاً شال آبی‌ات را سرت کن

آخرین حرفِ آبی‎‎ام این است

بهترین رنگ این جهان آبی است!

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام

تو تپشهای تو سینم ، تو خود قلب منی

سلام و شب بخیر خدمت مخاطبین و دوستان خوب وهمراه همیشگی بیانی .

نزدیک عید هستیم به همین مناسبت میخوام براتون از یه داستان عاشقانه زیبا بگم ،

 

داستان عاشقانهٔ عایشه و ملامحمدجان

سرود ملامحمدجان در بیان سوزِ دل عایشه، دختر عاشقی است که نذر گرفته در ایام نوروز به مزار شریف برود و در جوار آرامگاه علی دعا کند، تا آرزویش که رسیدن به ملامحمدجان است برآورده گردد.

در رابطه با داستان عاشقانه عایشه و ملامحمدجان در کتاب‌های مربوط به تاریخ هرات و اخبار و روزنامه‌ها بارها مطالبی نوشته شده و رادیو افغانستان نیز در سال‌های دهه پنجاه خورشیدی این داستان را چندین بار نشر نمود. روایت داستان عاشقانهٔ عایشه و ملامحمدجان به این شرح است:

در عهد فرمانروایی تیموریان در هرات، به ویژه در عصر سلطان حسین بایقرا (فرمانروایی: ۱۵۰۶–۱۴۶۹ م)، مردم از تمام قلمرو آنان در نوروز به مسجد کبود به مزار شریف می‌آمدند و دولت خرج عروسی جوانانی را که در مزار شریف عروسی می‌کردند می‌پرداخت. دوران تیموری عصر شکوفایی هنر در هرات بود و مدارس متعددی در این شهر تأسیس شد و شاگردان در این مدارس به تحصیل علوم و فنون مختلفه می‌پرداختند. یکی از این مدارس، مدرسه‌ای بود در نزدیکی سرحدیده در شمال شهر هرات و به جوار زیارت ملاحسین واعظ کاشفی. یکی از طلاب مدرسه به نام ملامحمدجان همه روزه از محل سرحدیره تا چشمه قلمفور که نزدیک زیارت مولانا عبدالرحمن جامی است پیاده طی می‌نمود و صرف و نحو حفظ می‌کرد، ساعتی در کنار چشمه می‌آسود و شکرانه به جای می‌آورد. یکی از روزها جمعی از دختران سرحدیره با عایشه که دختر یکی از افسران مقرب دربار تیموریان بود غرض گرفتن آب از چشمه قلمفور می‌رفتند و ملامحمدجان هم واپس رهسپار مدرسه‌اش بود. در کنار چشمه در حال وضو گرفتن بود که ناگهان بادی با تندی وزیدن گرفت و روسری عایشه را از سرش پرانده و باد آن را نزدیک پای ملامحمدجان آورد. عایشه خواست تا روسری‌اش را بگیرد در همین اثنا چشم ملامحمدجان به عایشه می‌افتد و هر دو دلباخته هم می‌گردند. سر از این تاریخ ملامحمدجان و عایشه عاشق و دلباخته یکدیگر می‌شوند. ملامحمدجان صرف و نحو را کنار می‌گذارد و به فکر ازدواج با عایشه می‌شود و از خانواده‌اش خواستگاری می‌نماید، چون ملامحمدجان طالب‌العلم بی‌بضاعتی می‌باشد پدر عایشه موافقت نمی‌نماید.

این دو عاشق دلباخته نذری را بر عهده می‌گیرند، در صورتی‌که ازدواجشان صورت پذیرد در ایام میلهٔ گل سرخ*[۱] به مزار شریف رفته و مدتی را در آرامگاه علی بن ابی طالب خاکروبی نمایند. عایشه همواره با دختران سرحدیره در بین عصر و شام به چشمه قلمفور غرض گرفتن آب می‌رفت و در جمع آن‌ها با سوز و درد این آهنگ را با خود زمزمه می‌کرد:

بیا که بریم به مزار مُلاممَدجان*[۲]   سَیلِ*[۳] گُلِ لاله‌زار وا وا دلبرجان
به دربار سخی‌جان گله دارم   یخن *[۴] پاره ز دست تو نگارم
پس از مرگم بیایی بر مزارم   مدامم در دعا در انتظارم
بیا که بریم به مزار ملاممدجان   سیل گل لاله‌زار وا وا دلبرجان
به تن کردی گلم رَختِ*[۵] سیاه را   کنم تعریف یار بی‌وفا را
به دنیا مه*[۶] اگه غمخوار ندارم   بگیرم دامن شیر خدا را
بیا که بریم به مزار ملامامدجان   سیل گل لاله‌زار وا وا دلبرجان
بیا زیارت کنیم شیر خدا را   به چشم مالیم همان قلف*[۷] طلا را
مه*[۸] دعا می‌کنم آمین بگوین   خدا کامیاب کنه هر دوی ما را
بیا که بریم به مزار ملامامدجان   سیل گل لاله‌زار وا وا دلبرجان

اتفاقاً در همین اثنا امیر علیشیر نوائی، وزیر دانشمند عصر تیموری با عده‌ای از همراهان خود از آنجا می‌گذشت و در نزدیکی چشمه آوازخوانی عایشه را شنید، توقف نموده و آهنگ را از دور سراپا شنید، با فراست و نکته‌دانی دریافت که در خواندن این سرود فلسفه‌ای نهفته‌است. امیر پس از شنیدن آهنگ نزد عایشه آمد و با ملایمت و مهربانی از او پرسید که دخترم راست بگو، ملامحمدجان کیست و چرا در آهنگ صدای تو دردی نهفته‌است؟ عایشه ابتدا از حیا پاسخی نداد و سکوت اختیار کرد؛ ولی امیر علیشیر با شیوهٔ پدرانه به او وعده داد که اگر راستش را بگوید به او کمک خواهد کرد. سپس عایشه ماجرای عاشقانهٔ خود را مفصل به امیر حکایت نموده و افزود که ملامحمدجان از جمله طلاب مدرسهٔ شما است. فردای آنروز امیر شخصاً به خانه پدر عایشه رفت و به‌عنوان پدر ملامحمدجان از عایشه خواستگاری نمود، پدر عایشه که وضع را چنین دید، به احترام شخص امیر به این وصلت راضی گردید. امیر این دو دلباخته را آنطور که تعهد کرده بودند به مزار شریف فرستاد، درآنجا عروسی نمودند و مدتی را در مسجد کبود به صفت خادم ایفای وظیفه کردند.

 

منبع :https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%84%D8%A7_%D9%85%D9%85%D8%AF%D8%AC%D8%A7%D9%86

 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام

عید مبعث مبارکباد

 

 

 

 

 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام

سلام خدمت دوستان خوب بیانی

بعد از مدتها غیبت خدمت رسیدم که بگم دیگه وقتشه .

اگه گفتید وقت چیه؟

بارک الله زدید به هدف وقت خونه تکونی :دی 

خخخخخ دست به کار. بشید عید نزدیکه:دی

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام

بیمه زندگی و تامین آتیه

سلام بر دوستان خوب بیانی امیدوارم حال دلتون خوب باشه و در سلامتی کامل باشید و اگه خدایی ناکرده دچار کرونا شده باشید زود زود سلامتیتون رو بدست بیارید . دوستان عزیز خیلی وقته میخوام بیام و براتون در مورد بیمه زندگی بگم ولی متاسفانه فرصت نمیکنم .

من در شرکت بزرگ بیمه پاسارگاد مشغول هستم و خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم و اگه بیمه زندگی خواستید با کمال میل در خدمتتون هستم .

خوب حالا دوستان کسی در مورد بیمه های زندگی اطلاعاتی داره؟ و آیا بیمه زندگی هست؟ اگه آره نظرش در این باره چیه؟

بیمه زندگی یا همون بیمه عمر و تامین حادثه نوعی از بیمه هست که از دوپوشش حادثه و درمان وسرمایه گزاری تشکیل میشه به عبارتی ساده تر بیمه یک نوع پس انداز و سرمایه گزاری برای آینده هست البته علاوه بر پس انداز و سرمایه گزاری بیمه شما رو در مقابل حوادثی غیر قابل ‌پیش بینی چون : فوت طبیعی، فوت در اثر حادثه ، نقص عضو، از کار افتادگی،بیماری خاص و... تحت پوشش قرار می دهد .

متاسفانه توی کشور ما درصد خیلی کمی از مردم بیمه زندگی هستند و اون درصد کم هم یااطلاعی ندارند یا اطلاعاتشون خیلی کمه .واکثرا هم فکر میکنند این بیمه بدرد نمیخوره یا کلاه برداریه در حالی که شرکت های بیمه زمانی که میخوان به فعالیت بپردازن باید از بیمه مرکزی مجوز بگیرن و برای این محوز باید وثیقه بذارن و بعد مبلغی از مبلغ بیمه ای که مشتری پرداخت میکنه هرساله به اون وثیقه اولیه اضافه کنه تا درصورتی که اتفاقی واسه شرکت بیمه بیفته بیمه مرکزی موظفه این خسارت رو پرداخت کنه و این قرار داد بین مشتری و شرکت بیمه به هیچ وجه از بین نخواهد رفت . این بیمه های زندگی برای این به وجود اومده تا مردم ریسکهای زندگیشون رو به شرکت های بیمه بسپارن تا دیگه دغدغه ی این ریسکها رو‌نداشته باشن ولی متاسفانه مردم از این بیمه ها بهره نمیبرن و ریسکهاشونو خودشون به گردن میگیرن و زمانی میفهمن که دیگه دیر شده و ای کاش ای کاش می کنند که دیگه فایده نداره همه ما ماشینهامون رو بیمه میکنیم خونمون رو بیمه میکنیم اما زندگیمون که ازهمه مهمتره بیمه نمیکنیم .

پس تا دیر نشده خودمون رو بیمه کنیم و کلمه کاش را از زندگیمون حذف کنیم .

دوستان اگه سوالی داشتید درخدمتیم .

فروش بیمه و ارسال به تمام نقاط ایران 

شرکت بیمه پاسارگاد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام

نامه ای بدون نقطه در زمان قاجار

 

 

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام