رفته بودم خونه ی یکی از رفقا که تازه بابا شده بود خلاصه وسط گفتگو بودیم که بچه خرابکاری کرد
هیچی دیگه در نبود مادر پدر (رفیق بنده) مجبور شد خودش دست به کار شه
دیگه اینکه منم مجبور شده کمکش کنم وپوشک بچه رو باز کردیم
هلاک شدیم
با بدبختی تمیز کردیم توی اون لحظه اینقدر بچه هه ناز شده بود من طبق تصویری که مشاهده می نمایید بچه رو به صورتم نزدیک کردم وبعدش
.
اصولا خیلی از زوجهای جوان معتقدن شب عروسی یه شبه وحیفه که خوب برگذارش نکن و در آینده حسرتشو بخورن وبعضی دیگه هم معتقدن
که به جای این خرج اضافی هزینه عروسی پر زرق وبرق رو پس اندار کنن و برای آیندشون پس انداز کنن .خوب حالا نظر شما چیه ؟ با کدوم موافقین
وچرا ؟
همیشه همیشه باید فقط امیدمون به خدا باشه نه بنده ی خدا ، بنده ی خدا فقط وسیله ست .
کار خوبه خدا درست کنه ، همیشه اون لحظه ای که فکرشم به ذهنت خطور نمیکنه خدا دستت رو میگیره وکمکت میکنه اگه اون کار به صلاحت باشه .
هیچ وقت امیدمون رو به خدا ازدست ندیم :)
پارسال این موقع عازم خدمت بودم کله امان را نیز کچل کرده بودیم :/
13 ماه گذشت .
فقط خواستم همینو بگم :دی
مدیونید اگه فک کنید الانم کچلم :/
+عنوان