ثانیه ها عذاب شده واویلا سیلیا بی حساب شده واویلا

یاد لبای تشنه ی شیر خواره مصیبت رباب شده واویلا

بابا موقع اسارت شد

زدن سه سالت عادت شد

نبودی ببینی گوشوارم جلو چشمام غارت شد

عمه رسید از راه مارو با کعب نی زدن

گفتم نزن نامرد اما باز مارو هی زدن

 

 

خدا چشام میسوزه درد دارم تاول پام میسوزه درد دارم

تموم شب عمه زینب تا صبح دلش برام میسوزه درد دارم

گوشه ی ویروونه می خونم

رسیده به لب من جونم

زیرتازیونه من دیگه نمیمونم نمیتونم

شب ها که تب کردم عمه بود بالای سرم

پر میکشم امشب خسته ام من باید برم

 

 

 

مرا هم کربلایی کن رقیه

بحـق نام زیبای عـمویت

برای من دعایی کن رقیه (س)

 

 

السلام علیک یا حضرت رقیه (س)