چندیست که بی سروصدائید چرا؟
ازمحفل نظم ماجدائید چرا؟
خاموش نشسته اید و بااین همه ذوق
ازخود غزلی نمی سرائید چرا؟
به نظرتون چی جوابشو بدم؟
چندیست که بی سروصدائید چرا؟
ازمحفل نظم ماجدائید چرا؟
خاموش نشسته اید و بااین همه ذوق
ازخود غزلی نمی سرائید چرا؟
به نظرتون چی جوابشو بدم؟
شما هم شعر می سرایید ؟؟؟؟
خب بسرایید دیگر :))
من که طبع شعر ندارم والا :)
مرا در آسمان میجویی و من زیر آوارم
اگر یک تار مو هم میفروشی، من خریدارم
+سلام
البته من بودم این یکی شعر رو میفرستادم:
حال من مثل دود تهران است...
ساکت امّا کُشنده و مُهلِک...
حال من مثل حال مسئولین...
بی خیالِ جماعت مشرک...
یا حتی به قول محمد درویش:
«احببتک بکل الطرق
و اولها الصمت.»
به همهی روشها دوستت داشتم
و اولینش سکوت بود.
در خودم گم شده ام، دست و دلم نیست به کار
تو نباشی، من و دست و دل و کارم به چه کار؟
مثل من، لک زده لب های تو را فنجانم...
بهش بگو اشتباه گرفتی...
من نه بی سر و صدا هستم. نه خاموشم و نه ذوقی دارم که غزلی بسرایم D:
این آخریه زیتون خیلی خوبه
اگرم نخواستی اینو بفرست، سن کیمسن!!!؟
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی ما در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
"بادا" مباد گشت و "مبادا" به باد رفت
"آیا" ز یاد رفت و "چرا" در گلو شکست
تا آمدم با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا..... در گلو شکست
شاعرش مرحوم قیصر امین پور
سلام
جوابش را نمی دانم چی بدهید اما شعرش قشنگ بود (((-:
سلام
ما که شاعر نبیدیم.
شما شاعر بودید رو نمیکردید