مدرسه ی دردونه :

آقای گرجی پور که حسابی از خجالت عرق میریخت آروم آروم به سمت دفتر مدرسه می رفت هرچه به دفتر

نزدیکتر میشد قلبش به شدت میتپید گویی میخواست

از سینش بیرون بزنه  نزدیک دفتر که رسید صدای دادو بیداد خانم محسنی اورا میخکوب کرد ظاهرا داشت

سردانش آموزی دادو بیداد میکرد خواست به راهش

ادامه بده که یکی از دفتر مثل باد بیرون پریدو همزمان خودکاری از دفتر به بیرون پرتاب شد خوب که دقت کرد

دخترکی لاغر اندام بود که شیطنت از چهره اش میبارید

ولبخند موزیانه ای بر لب داشت با لباس فرم تنگی که پوشیده بود بیرون جست وبه آقای گرجی پورخورد کرد اما

آقای گرجی پور سریع خودش را کنار کشیدودخترک هم

جستی زدو فرار کرد وبه سمت حیاط دوید .آقای گرجی پور آب دهانش را قورت داد و درزدو وارد دفتر شد خانم

محسنی که روبش را سمت دیوار کرده بود واز عصبانیت

قرمز شده بود چون فکر میکرد باز آن دخترشروشیطون است با عصبانیت دادزد وبه سمت دختر روکرد چی میخواید

که آقای گرجی پوراز ترس 6متربه هوا پریدوبه

سمت در فرار که با مستخدم مدرسه که چای آورده بود برخورد کردوهردو نقش برزمین شدن واستکانهازمین خورد

وشکست  خانم محسنی که  چشمش به

آقای گرجی پور افتاد ومتوجه اشتباهش شده بود وحسابی شرمنده شده بود سریع به سمت آقای گرجی پور رفت

وعذر خواهی کرد وگفت حال شما خوبه ؟

طوریتون نشد شرمندم فکر کردم این دختره چشم سفیده اعصاب واسه ما نذاشته همین روزاست که اخراجش

کنم وباز بی خبر باعصبانیت داد زد برزویی

دختره چش سفید مگه گیرم نیفتید که بازگرجی پور ترسیدو 2متر به هوا پریدومستخدم مدرسه که بلندشده

بودوچونش درد میکردوداشت چونه هاشو میمالید

که باز کله گرجی پور خورد به چونش ودادش رفت هوا .

ای وای شکست شکست خانم محسنی شکست  .

خانم محسنی جیغ بلندی کشیدو گفت آقای ارجی کجاشکست کولی بازی در میاری پا شو ببینم از دست این

دانش آموزا بکشیم از دست تو هم بکشیم .

اقای ارجی گفت بابا شکست داغون شدم که باز خانم محسنی جیغ چنان تیزی کشید که پرده ی گوش

گرجی پور سوت کشید وسه متر به هوا پرید

فرار را بر قرار ترجیه دادوگفت ببشخید خانم محسنی الان سرشما شلوغه باشه برای یه روز دیگه میام پرونده

دخترمو میگیرم با اجازه ودر دلش گفت

الفرار .

آقای ارجی نیز که از جیغ خانم محسنی هم ترسیده بود وهم گیج شده بود از ترس به سمت در گریخت که به در

خوردو زمین افتاد باز بلند شدو رفت

بیرون .

خانم محسنی نیز که حسابی عصبانی بود اعصابش خرد خرد شده بود گفت خدایا منو بردار تا ازدست اینا یه نفس

راحت بکشم وزد زیر گریه .

منزل گرجی پور:

دردونه نشسته بود پای تی وی ومشغول بازی ایکس باکس بود.اون عاشق بازی فوتبال وکلا بازی های پسرونه بود

وتیم مورد علاقش هم ایتالیا بود

وغیر ممکن بود بازی فوتبال کنه وتیم دیگه ای غیر از ایتالیا رو انتخاب کنه اینقدر بازی کرده بود که دیگه حسابی

فول شده بود وتونسته بود تیم

برزیل رو گلبارون کنه دردونه که حسابی از بردش وبازیش راضی بود یه هورایی کشید و  خودشو واسه مامانش

لوس کرده گفت مامی شیلمو میالی؟

شادی خانم هم قربون صدقش رفت گفت چشم الان برای دخملم میارم میوه هم میخوای ؟دردونه که حسابی قند

تودلش آب شده بود گفت آله .