پــرنده، لب تنگ ماهی نشسته بود و به مــاهی نگاه
می کرد و می گفت:
سقف قفست شکسته! چـــــرا پــــــرواز نمــــی کنـــی؟
یکرنگ بمان ،
حتی اگر در دنیایى زندگی می کنی که
مردمش براى پررنگ شدن حاضرند هزار رنگ باشند . .
پــرنده، لب تنگ ماهی نشسته بود و به مــاهی نگاه
می کرد و می گفت:
سقف قفست شکسته! چـــــرا پــــــرواز نمــــی کنـــی؟
یکرنگ بمان ،
حتی اگر در دنیایى زندگی می کنی که
مردمش براى پررنگ شدن حاضرند هزار رنگ باشند . .