"بسم الله الرحمن الرحیم"


قسمت سیزدهم

مریم :عمو کی برگشتی؟

حاج حیدر:اینقدرنگو عمو احساس پیری میکنم.همین امروز.

مریم:آخه نمیتونم .عمو بیاخونه.

حاج حیدر:بازکه گفتی عمو.بگو حاج حیدر.نه بااین اخلاق بابات که ازسه فرسخی سایه منو باتیر

میزنه.

مریم:عمو من که گفتم نمیتونم آخه بزرگتری گفتن کوچکتری گفتن.شمابزرگتری واحترامتون واجب.

حاج حیدر:دخترچی میگی؟من کجاازتو بزرگترم من و تو همسن وسال هستیم.تازه تو ازمن ۳ماه

بزرگتری.پس دیگه به من نمیگی عمو شیرفهم شد؟

مریم:نچ نچ نچ ،شماعموی منیدواحترامتونم واجب ومن نمیتونم بی ادبی کنم وشماروبااسم صداکنم.

اصلانمیتونم پس میگم عمو.

حاج حیدر:مریممممممممممممممممممممممممممممممممممم.

مریم:چیه عموووووووووووووووووووو جون.

حاج حیدر:دیگه داری کفرمو درمیاریااااااااا.اصلاهمین جاپیادت میکنم حالت جابیادا.

مریم:خوب عمو همین کارارومیکنی که بابام دعوات میکنه اونوقت میگی بابات اخلاق نداره.

حاج حیدرگفت دیوونم کردی دختراخلاقت عین بابات میمونه حقاکه دخترهمون بابایی.

مریم:عمو حالا چراگریه میکنی.باشه چشم بهتون میگم عمو حیدرخوبه؟

حاج حیدر:نه حاج حیدر.

مریم:باشه سعی خودمو میکنم ،حححاججججججججججج حیییی در هه سخت بودولی گفتم.

حاج حیدر:آفرین دخترخوب عالی بوداین شکلات هم جایزت.

مریم:مرسی عمو جون.

حاج حیدرمحکم روترمززدو گفت نه مثل اینکه تو قصدداری منو اذیت کنی.

مریم گفت نه نه عمو چراعصبانی میشی.ببخشیدحاج حیدر اشتباه کردم دیگه تکرار نمیکنم.

حاج حیدر:چراترسیدی من که نمیخواستم بکشمت .باشه بخشیدم.نه تنهااینجا حتی وقتی هم داری

درباره من صحبت میکنی میگی حاج حیدرنه عمو.ok

مریم:این طورکه شمازدی روترمزبایدمیترسیدم.ok

اصلاکارخوبی نکردی جلوچشم اون همه دانشجو دستمو گرفتی حالاچه فکراکه نمیکنن.

مگه چیکارکردم آدم که نکشتم دست برادرزادمو گرفتم.

اوناکه نمیدونن شماعموی منی پیش خودشون میگم مریم بااون پسره رفت .

خیلی بیجامیکنن.خوب چرااینجوری نگاه میکنی ببخشیددیگه اینکارونمیکنم.

 

پگاه نتونست تحمل کنه تافردابرای همین سریع گوشیشوبیرون آوردوبه گوشی مریم زنگ زد.و سریع

گفت دختره خیره سرخجالت نمیکشی؟

مریم باتعجب گفت سلام پگاه چی شده چرااینقدرعصبانی هستی؟

پگاه گفت ببخشیدسلام .بعداضافه کردبایدم عصبانی باشم بااین کارایی که تومیکنی.

چرامگه چیکارکردم.

نه به اون مواقعی که میگی همین مونده دخترحاج ناصروفلان کارنه به امروزکه تو روزروشن جلوچشمای

همه دست به دست یه پسرجون دل میدی و غلبه میگیری بعدهم سوارماشین آخرین سیستم

میشی هاننننننننننن؟

مریم گفت وای پگاه مارودیده حالابیادرستش کن.

مریم گفت اشتباه میکنی اینجوری که فکرمیکنی نیست .

پگاه پس چطوریه؟کلک راستشو بگو نکنه خبریه؟جون پگاه راستشو بگو؟

بابا چیزی نیست صبرکن فردامیام برات توضیح میدم

بابامن طاقت ندارم صبرکنم اگه داشتم که صبرمیکردم فرداخدمتت میرسیدم.

پگاه جان اون پسره عموم بودنه کسی که توفکرمیکردی ، تلفنی نمیتونم توضیح بدم بایدصبرکنی تافردا..


قسمت چهاردهم

باشه مریم من صبرمیکنم. ولی یه چیزی هست ؟

چی؟

آقاامید،اقاامیدشمارودید.وای ندیدیش چه حالی بودرنگ مثل گچ سفیده سفید.فک کنم فکرکرده

نامزدته.

مریم باتعجب گفت امید؟!!اون اونجا چیکارمیکرد؟

نمیدونم .

صبح دیدمش یه چیزهایی میخواست بگه که نگفت حرفشو خوردو نگفت.

نمیدونم حالا چیکارمیکنی؟

نمیدونم پگاه نمیدونم مغزم کارنمیکنه برم خونه یه فکری کنم.

مریم بااخم نگاهی به حاج حیدرکردو گفت ؟بفرما این اولیش  که دوستم بودوای به حال بقیه.

حاج حیدرگفت خیلی خوب توهم دخترشلوغش میکنی مگه چیشده جرم که نکردیم .

اونا فکرهای بدبدبدمیکنن خوب.

خیلی بی جا میکنن .هرکی گفت بگو که من چه نسبتی باهات دارم .این دیگه که دعوا نداره.

راستی گفتی امید؟این امیدکیه؟اگه بابات بفهمه پوست ازکلت میکنه.

هیشکی یکی ازهمکلاسی هامه .بابام قبلاآشناشده روزاول دانشگاه میخواست پوست کلشو بکنه.

اوه اوه بابای توهم که میخواد همه روبزنه اخرسرهم خودش فیتیله پیچ میشه.

نچ هیشکی نمیتونه بابامو فیتیله پیچ کنه جزمامان.تازه میخواست استادمون هم بزنه.

اوه اوه !!!جالب شدبعدبرام تعریف کن.حتما این پسره امیدهم مارودیده وتو میترسی که بره همه جا

بگه به خاطرتلافی کاربابات نه؟

آره آره،نه

بالاخره آره یانه؟

نه .

اصلابی خیال بیادرموردیه موضوع دیگه صحبت کنیم.

باشه.

 

رامین داشت میرفت که دیدامیدروی زمین جلو دردانشگاه نشسته باعجله رفت و اونو ازروی زمین

بلندکردو گفت پسرچی شده چراباخودت اینطورمیکنه نکنه باززدی به کسی.

نه .مریم.

مریم چی؟

مریم.

مریم خانوم حالشون بدشده؟

نه

تصادف کرده؟

نه

زبونم لال مرده؟

نه نه نه

پس چی؟

مریم رفت.

کجارفت ؟رفت اونورآب؟

نه بابا.

ای باباجون به سرم کردی بگو چی شده دیگه؟

مریم بایه پسره رفت.

ای باباهمچین میگه مریم که انگار...چی مریم بایه پسره رفت؟

آره چنددقیقه پیش داشت بایه پسرخوشتیپ صحبت میکردبعدهم دست به دست هم دادنو رفتن.

پگاه خانوم میگفت اینطورکه معلومه کارازعقدهم گذشته.

پس مریم خانوم هم رفت قاطی خروسها.خوب دیگه مرغ ازقفس پریدحقته این قدردست به دست کردی

که مرغ ازقفس پرید.هرچندکه حاج ناصردختردسته گلشو به یه پسریه لاقبامثل تو نمیداد.

رامیننننننننننن؟؟؟

چیه چراناراحت میشی خوب راستشو میگم.میگم پسره ازتو خوشتیپ تربوده که دل مریم خانومو برده.

رامین میزنم ناکارت میکنما.

خوب منم بودم یه پسره خوش تیپو ول میکردم میومدم دنبال تو.

رامین میزنما.

بیابزن.پاشو پاشو همه دارن نگات میکنن زشته پاشو .چیزی که زیاده دختر.خودم برات آستین بالا

میزنم.ببین همین ژیلادخترخالم هم هست دخترخوبیه.فقط یکم ترشیدست وچاقه ودماغشم گندست

همون برات میگرم ازسرت هم زیاده.وزدزیرخنده.

امیدباعصبانیت ازجابلندشدو رامینو دنبال کرد...