ساعت 8صبح اتاق دردونه میلیاردرمعروف:

سارا دختر یه دونه ودردونه میلیاردرمعروف آقای گرجی پور طبق معمول همیشه در خوابی ناز به سرمیبرد وانگار نه انگار که کلاس ودرس دارد

تابه حال به علت غیبتهای بی جهت وی بارها از مدرسه اخراج گردیده است نامبرده 3مدرسه تعویض کرده است .یعنی 3مدرسه عذر نامبرده را

خواسته اند لااقل دردونه یه دونه جناب گرجی پور درس خوان هم نیست که به دلیل درس خوان بودن وی اورا نگه دارند .حتی پولهای پدر وی

هم نتوانست از اخراج او جلوگیری به عمل آورد.

سارا طاق باز روی تخت خواب به خوابی عمیق فرو رفته است درحالی که آب دهانش از بین لبهایش جاری است و متکای وی را حسابی خیس کرده

گویی لیوان آب را روی ان خالی کرده اند .دردونه جناب گرجی برعکس دختران همسن وسال خود از لباسهای تنگ وچسبان بی زار است وشاید

تنها نکته مثبت درمورد وی همین مورد باشد وهمین بسی جای شکر دارد طبق عادت همیشگی پیراهن بسیار گشادی بر تن داشت که اندام او در این

پیراهن گم شده بود به طوری که اگر سراو مخفی باشد فکر میکنی پیراهنی بر روی تخت افتاده است ویه دامن بسیار بلند وگشاد .دستهایش رانیز

طبق عادت همیشگی اش بهسان وزنه برداران که وزنه میزنندبه سمت بالاوروی متکایش انداخته بود .

چهره بسیار زیبایی وجذابی داشت چشمهای درشت وعسلی ابروهایی کم پشت به گونه ای که فکر میکنند دست زده است دماغی  باریک ولبهای

موزونی داشت برعکس پدرومادرش که چهره ی زشت وکریهی داشتند .

آقای گرجی پور به عادت همیشگی اش مشغول رسیدگی به گلدان ها وگلهایش بود وهمسرش شادی خانم پشت تلفن مشغول غیبت کردن بود !

برعکس دیگر پولداران دیگر خانواده گرجی خدمتکاری نداشتند واز داشتن خدمتکار بی زار بودند.

جناب گرجی پور که مشغول رسیدگی به گلدانهای عزیزش بود زیرلب آوازی زمزمه میکرد که صدای بلند گوشی موبایلش اورا از حال خود خارج

کرد .

به سمت گوشی خود رفت وجواب داد :الو بله بفرمایید

مدیر مدرسه دردونه گرجی پور:الو سلام محسنی هستم مدیر مدرسه سارا.

جناب گرجی پور:اوه بله سلام خانم محسنی احوال شما .

امروز هفتمین هفتست که دخترتون به مدرسه نمیادومن مجبورم عذرش رو بخوام

گرجی پور:اوه خانم محسنی حالا چرا اینقدر سختگیر اخراج واسه چی یه تعهدی ،جریمه ای چیزی اخراج چرا؟

جناب گرجی پور کار دختر شما ازتعهد جریمه گذشته میگم هفت هفتست اصلا نیومده .

لطفا بیاید پرونده اش رو ببرید ما درحق دختر شما خیلی لطف کردیم تا الان هم اخراجش نکرده بودیم .

گرجی پور:بله بله حق باشماست من از شما عذر میخوام الساعه خدمت میرسم برای بردن پروندش .

جناب گرجی پور که خون خونش را میخورد با عصبانیت به سمت خانمش رفت و گفت :فکر کنم دخترمون باید دیگه قید درسشو بزنه این چهارمین

مدرسه ای بود که اخراجش کردن دیگه آوازش تو کل منطقه پیچیده هیچ مدرسه ای قبولش نمیکنه هرجا که میری میگن همونی نیست که غیبتش

زیاده ؟

شادی خانم :گوشی شوکت خانم .چی اخراجش کردن؟وا!واسه چی؟

جناب گرجی پور با حرص فراوان گفت:واسه غیبت ظاهرا مادر ودختر دستی تمام در غیبت دارن دختر غیبت از

مدرسه ومادر غیبت از فامیل.

شادی خانم: وا!

خوب حالا چیکار کنیم اینطوری که دخترمون از تحصیل عقب میفته بچه های فامیل از اون جلو میزنن

جناب گرجی پور:نه که حالا خیلی هم درس بلدن وباسواد تشریف دارن توی مدت تحصیلشون غیبتشون بیشتر از

حضورشون بوده .

وای من دیگه دارم دق میکنم از دست این دختره .