اگه گفتید.
سلام و عرض خدا قوت خدمت اهالی قرنطینه خانگی :دی
امیدوارم حالتون خوب باشه .
بچه ها حوصله شما هم سر رفته یا فقط حوصله من اینطوریه؟
عنوان : بیانه دیگه عنوان میخواد :دی آدمو مجبور میکنه یه چیزی بنویسه :دی دیگه شما هم ببخشید با دیدن عنوان زحمت رنجه فرمودید ویه تک پا اومدید وب من وسرکار رفتید :دی
تقدیر اصلی انسان ها این است که خدمت کنند،نه این که فرمانروایی کنند.
آلبرت انیشتین
روزی روزگاری، پادشاهی می خواست شوهر مناسبی برای دختر خود پیدا کند. از این رو یک دوره مسابقه بین شوالیه ها برگزار کرد تا لایق ترین شوالیه را به عنوان داماد خود برگزیند. شوالیه ها مسابقات و مبارزات بسیاری انجام دادند و در نهایت تنها دو شوالیه باقی ماندند که یک نفر از آن ها می توانست شوهر دختر پادشاه باشد. در نتیجه پادشاه به دو شوالیه دستور داد که سوار بر اسب هایشان به سمت دریاچه بتازند و هر کسی که دیرتر برگردد همسر دختر او خواهد بود.
شوالیه ها خیلی آرام با سمت دریاچه راه افتادند. یک هفته گذشت و هیچ یک از شوالیه ها از دریاچه بازنگشت زیرا هیچکدام نمی خواست اولین کسی باشد که نزد پادشاه باز می گردد. در نهایت آن ها که از این همه صبر و تلاش خسته شده بودند از اسب پیاده شده و با هم دست داده و تصمیم گرفتند به خانه هایشان بازگردند. اما در همین حین دختر پادشاه نزد آن ها آمده و خیلی آرام چیزی در گوش آن ها گفت. ناگهان شوالیه ها سوار اسب هایشان شده و با سرعت تمام به سمت دریاچه رفتند. به نظر شما دختر پادشاه به این دو چه گفته است؟
یک پیرمرد و سه دخترش در یک روستای کوچک با هم زندگی می کردند، یک روز پیرمرد بیمار شد و مرگ به سراغش آمد، دختر بزرگ تر از مرگ درخواست کرد تا پدرش 2 سال دیگر هم زنده بماند و مرگ قبول کرد.
2 سال بعد مرگ دوباره به سراغ پیرمرد آمد و دختر وسطی از مرگ درخواست کرد تا اجازه دهد پدرش یکسال دیگر هم به زندگی خود ادامه دهد و مرگ هم موافقت کرد.
یک سال بعد مرگ بازگشت و دختر کوچک پیرمرد که شمعی روشن در دست داشت از مرگ خواست تا زمانیکه که این شمع می سوزد و آب می شود، پدرش هم به زندگی ادامه دهد و مرگ قبول کرد و دیگر هرگز بازنگشت.
اما این چطور امکان دارد، شما چه فکری می کنید؟
معمای هفت خواهر در کلبه:
هفت خواهر به یک کلبه رفتند و تصمیم گرفتند که هر کدام کاری را شروع کنند.
اولین خواهر خواندن یک رمان را شروع کرد، دومین خواهر تصمیم گرفت پنکیک درست کند، خواهر سوم تصمیم گرفت شطرنج بازی کند، خواهر چهارم جدول حل کرد، خواهر پنجم لباس ها را شست و خواهر ششم تصمیم گرفت گل و گیاهان را آبیاری کند.
خواهر هفتم چه کاری انجام می داد؟
جورج اسمیت یکشنبه شب به قتل رسیده بود. ۵ نفر دیگر در خانه ی او حضور داشتند: همسر آقای اسمیت، آشپز مخصوصش، یک سرپیشخدمت، یک خدمتکار و یک باغبان. کاراگاه از همه ی آن ها خواست بگویند در زمان وقوع قتل مشغول چه کاری بودند:
بلافاصله بعد از این صحبت ها، کاراگاه قاتل را دستگیر کرد.
قاتل که بود و کاراگاه چطور او را پیدا کرد؟
از بام و در کعبه به گردون رسد آواز
کامشب در رحمت به سماوات شده باز
بتهای حرم در حرم افتاده به سجده
ارواح رسل راست هزاران پر پرواز
آغاز پیامبری محمد مصطفی (ص) بر شما مبارک
سلام سال 1399بر تمامی هموطنان و دوستان عزیزم و شما دوستان گرامی تبریک عرض میکنم .ان شاالله سال خوب و پربرکتی در کنار خانواده داشته باشید.
سالی به دور از غم و بیماری .سالی پر از خبرها و اتفاق خوب و خبرهای خوب براتون آرزو میکنم.