السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

۲۳ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

صبح بخیر زندگی

سلام  خوبید؟خوشید؟صبح زیبای بهاریتون بخیر.امیدوارم حال دلتون خوب باشه و شادو پرانرژی باشید.

۷ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
بی نام

اطلاعیه

سلام 

دوستان عزیز اگه در بین شما کسی هست که مطالبی داره که میخواد تایپ کنه وفرصتش رو نداره که تایپ کنه وبخواد تایپ کنه

من براش انجام میدم وسفارش میپذیرم.

۲ نظر
بی نام

رویای من

بعد از 8ساعت کار مداوم وطاقت فرسا حسابی خسته شده بودم داشتم آماده میشدم که برم خونه که یهو هوس اسپرسو کردم سریع گوشیمو از جیبم

بیرون آوردم زنگ زدم خونه تا به همسرم بگم یه اسپرسو آماده کنه که رسیدم خونه میل کنم بعد از این همه کار میچسبه وخستگیمو در میکنه .یه

ماهی میشد که اسپرسو ساز جدید رو خریدم ازش راضی بودم ، از قبلی راضی نبودم  کیفت کار وخروجیش به درد نمیخورد واسه همین ردش کردم

رفت وبا کلی تحقیق این جدیده رو گرفتم واز کارش خیلی هم راضی بودم . من خیلی قهوه دوستم خیلی خیلی هم میخورم اوایل موکوپات داشتم اما

خیلی زود رفتم ویه اسپرسوساز گرفتم اینقدر که عاشق اسپرسو هستم عاشق قهوه های دیگه نیستم وقهوه های دیگه رو نمیخورم فقط گاهی قهوه

فرانسوی اونم خیلی کم ولی اسپرسو بی نهایت دوست دارم ومیل میکنم یه روز نخورم  خوابم نمیبره توی برنامه هرروزمه اسپرسو خلاصه سرتونو درد 

نیارم زنگ زدم به گوشی پریناز همسرم دوتابوق خورد جواب داد بعد از کلمه عاشقونه وقربون صدقه عاشقونه با شیطنت گفتم گوشی دستت بود یا

تادیدی من پشت خطم پریدی رو گوشی ؟ گفت هیچ کدوم نزدیک گوشی بودم . گفتم باشه . بعدش باناز گفت امرتون آقااااااااااااا ؟ گفتم اوه لالا ! چه 

عجب یه ناز شما دیدیم؟ زد زیر خنده وگفت ما همیشه ناز میکنیم شما نمیبینید آقااااااااااااااا . گفتم اوه یس .  گفتم یه اسپرسو بذار آماده بذار اومدم

دوتایی باهم بخوریم گفت باشه . و خدافظی کردم و گوشی رو قطع کردم سریع پریدم سمت خونه .

تا رسیدم و لباسمو عوض کردمو یه دوشم گرفتم اسپرسو حاضر شده بوددوتایی قهوه مونو میل کردیم که صدای آلارم گوشی بلند شدو منو از خواب

خوشم بیدار کردو دیدم بله همه ی اینا خواب بوده وبنده در خواب بوده ام :/ ورویایی بیش نبوده گفتم پاشم برم آب جوش بذارم کاپوچونیمو بخورم لااقل

یه مقداریشو محقق کنیم البته اگه به یه کتری آب جوس و یه بسته کاپوچینوی بسته ای بتوان مقایسش کرد با اسپرسوی خوش عطر :دی

هعیییییی

 

امیدوارم این داستان کوتاه منو دوست داشته باشید .

 

1400/1/15

۱۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
بی نام

مزرعه ی پشت گندمزار

یه مزرعه ی بزرگ پشت گندمزار با یه کلبه ی چوبی دوطبقه کنار برکه ویه درخت تنونمند بزرگ چند متر اون ورتر .

یه اصطبل پر از اسب ها خوشگل و آماده برای سواری ویه حصاری که بعد از چَرا اسبها رو داخل اون میذاری

تا استراحت کنن و حتی گاهی اون داخل سوار اسبا بشی .

صدای واق واق سگ گله که میخواد خودنمایی کنه وقدرتش به رخ گله بکشه .

صدای آواز پرندگان ، صدای سرازیر شدن آب برکه همه وهمه زیبایی این مزرعه رو دوچندان میکنه .

زندگی کردن توی این مزرعه واقعاً دلنشینه و زیبا .

۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
بی نام

نوشتن

سلام میگن نوشتن باید از دل برآید خوب حالا این متنی که قراره از دل برآید باید موضوعش چی باشه که واقعاً به دل اونی که این متن رو       

میخونه بشینه ،دوست داشته باشه که تا دوخطشو خوند بزنه توذوقش وسریع دکمه قرمز بالای صفحه رو بزنه وخارج بشه .این نوشته           

 چطور باید باشه؟ به نظر من متن باید به نحوی باشه که تو همه سنین وهمه سلیقه ها بگنجهو همه دوسش داشته باشن وکسی               

نباشه که دوسش نداشته باشه.یه روز معمولی مثل هرروز که از خواب پامیشی ، بیدار میشی ومثل هرروز چون اولش دل کندن از رختخواب       

برات سخته یکم تو جات وُول میخوری این دستو اون دست میکنی وبعدش بلند میشی و رخت خوابتو مرتب میکنی میری به سمت دستشویی

دست و صورتتو میشوری مسواکتو میزنی به سمت آشپزخونه میری با صدای بلند سلام و صبح بخیر میگی صندلی که کنار اوپن گذاشته           

 کنار میکشی میشینی و تکه نون بربری یا سنگگ یا توست رو برمیداری مقداری کره و مربا روش میکشی و بعد تو دهن میذاری و با تمام       

اشتها میخوری بعد استکان یا فنجون یا ماگتو بر میداری با چایی تازه دمی که مامان دم کرده وبوی عطرش فضا رو پرکرده پُر میکنی وشکر       

میریزی داخلش و با قاشق هم میزنی تا شیرین بشه یه ذرشو میخوری میبینی داغه ودهنت می سوزه نلبکی بر میداری تا چاییتو با اون         

بخوری ، تکه نون بعدی رو برمیداری این بار پنیر میذاری با ریحون و نعناع ویه مقداری گردو ، دوست داری لقمت پرچربتر باشه گوجه وخیار             

هم اضافش میکنی و لقمتو گنده میگیری و باتمام قدرت دهان ودندونت لقمه حجیمی که گرفتی رو   و به زوربستیش گاز میزنی

ومیخوری( دهنتون آب افتاد؟ هوس کردید؟ میدونم ببخشید چاره ای نیست باید تعریف میکردم) چاییتو میریزی تو نلبکی و آروم

فوت میکنی تاسرد بشه و بعدش هورت میکشی جوری که صداش فضای آشپزخونه رو پر میکنه نگاه میکنه میبینی همه دارن با چشای             

گرد شده نگاتون میکنن حس اون آدمایی که از قحطی برگشتن بهتون دست میده با شرمندگی سرتون رو پایین میندازین زیر لب                     

 عذر خواهی میکنید یه نگاه به ساعت میکنیدمیبینید ای دل غافل دیرتون شده با عجله یکی دوتا لقمه میگیرید ومیپیچید لای مشما             

وچاییتون رو با یه هورت تا آخرش رو هورت میکشید و در حالی که از تو گلو تا توی معدتون رو سوزونده به روی خودتون نمیارید وبه سمت         

اتاقتون میرید ولباستون رو میپوشید وبیرون میزنید با عجله به سمت ایستگاه اتوبوس میرید در حالی که منتظر اتوبوس ایستادی و               

هندزفریتو تو گوشات چپوندی  داری آهنگ مورد علاقتو گوش میکنی و عابران ومردم رو نگاه میکنی دست تو کیفت میکنی ولقمتو                   

بیرون میاری وشروع به خوردن میکنی درست همین لحظه اتوبوس میرسه و میپری بالاوروی صندلی خودتو جا میدی وباقی مونده ی               

لقمتو میخوری . ایستگاه مقصد پیاده می شی و به مقصد مورد نظرت میری .

این متن لحظاتی رو گفت که ممکنه سرگذشت روزانه خیلی از ماها باشه حالا با یک سری تفاوتا و شاید کموبیش متفاوت من اینو گفتم           

چون فکر میکنم برای خیلی از ماها همینطوری باشه .نمیدونم این نوشته ی من به دل همه نشست یا نه اما سعی کردم با تعریفش به             

دل همه بشینه خلاصه اگه دوست نداشتید و به دلتون ننشست و با خوندنش وقتتون رو گرفتم عذر خواهی میکنم به بزرگی خودتون             

ببخشید .شبتون بخیر .

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
بی نام

جاده ی جنگلی

یه جاده ی جنگلی پراز انبوه درختهای بلند وسربه فلک کشیده وصدای چه چه پرندگان و صدای گاه به گاه حیوانات و نم نم بارون و بوی خاک بارون

خورده .تصور کن سوار جیپ خوش رنگی هستی و توی این جاده داری میری موسیقی ملایمی با ولوم کم هم گذاشتی وداری از مناظر لذت میبری و

همینطور که به شکلاتی که تو دستاته گاز میزنی وفرمون رو گرفتی یهو رعدو برق مهیبی میزنه وبه درخت افرای بلندی که چند کیلومتری تو قرار داره

برخورد میکنه وباعث آتیش گرفتنش میشه ، از صدای مهیب رعدو برق سخت ترسیدی ماشینو نگه میداری موندی حیران نمیدونی راه رو ادامه بدی یا

برگردی ترس وجودتو گرفته میترسی هم همونجا بمونی موندی چیکار کنی ؟ عزمتو جزم میکنی که حالا که این همه راه رو اومدی مسیرو ادامه بدی وتا

آخرش بری پاهاتو میذاری رو گاز ومیری به جلو اما باترس و لرزوبا احتیاط از درخت رعدوبرق خورده مزبور با ترس ولرز عبور میکنی که مبادا خطری تهدیدت

کنه وبعد از عبور از اون درخت نفس راحتی میکشی وبه راهت با احتیاط ادامه میدی ووقتی به انتهای مسیر رسیدی نفس راحتی می کشی ومیزنی به

جاده به سمت خونه .

 

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
بی نام

سال جدید

آنچه سال جدید برایتان به ارمغان می آورد تا حد زیادی به آنچه که خودتان برای سال جدید به ارمغان می آورید ،بستگی دارد.

 

what the new year brings to you will depend a great deal on what you bring to the new year.

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
بی نام

آهنگ بی کلام

♯♩♯♪♬♬♭♪♩♬♩
♬♭♪♯♬♯♩♪♬♯♩♪♬♭♪♩

♬♯♭♩ ♭♪♩♯
♬♭♪♯ ♪♯♭♩ ♬♪♭♯♬♪♯♭
♬♪♭♯♩♯♪♬

آهنگ بی کلام براتون گذاشتم ...
خیلی دلچسبه مخصوصا این قسمتش
♬♪♭♯♬♪♯♭
تشکر نیازی نیسسسست... 😐
وظیفمه 😐😜✋

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
بی نام

بهار

بهار اتفاقی نیست که روی کاغذ ودر تقویم بیفتد...

بهار ماجرایی نیست که با پیام هایی نوروزی هزاران بار دست به دست گردد...

بهار اتفاقی ست که در دل وجان می افتد...هیچ درختی پیام تبریکی برای کسی نمی فرستد...درخت می شکفد... جوانه می زند...شکوفه می کند...

سبز می شود...وما با خبر می شویم که بهار است ومی فهمیم که این چنین بودن مبارک است...

بهار باش نه بهار تقویم که بهار تصمیم .

 

 

 

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
بی نام

دهه هشتادی ها وقتی عیدیشونو برمی داشتی

 

 

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
بی نام