چایی رو بذار، دارم میام...
 
سال 2017 گَری اولدمَن، بابت فیلم «سیاه‌ترین ساعت» اُسکار گرفت. 
 
 رفت بالای سِن، جایزه‌ی اسکارش را گرفت توی دستش و یک نطق جذاب کرد. ته حرف‌هاش از مادر ۹۹ ساله‌اش تشکر کرد که مشوقش بوده و آخرش گفت: «مامان، کتری رو بذار که دارم اسکار رو می‌آرم.» 
 
به همین قشنگی. هیچ جمله‌ای به اندازه‌ی این جمله، مرا به زندگی امیدوارم نمی‌کند. اینکه یکی زنگ بزند و بگوید که
 «چایی رو بذار، دارم می‌آم »
 یا من زنگ بزنم و بگویم 
«کتری رو بذار، دارم میام » 
 
چکیده‌ی زندگی برای من همین جمله است، بقیه چیزها همه حاشیه‌اند!
 
قدیم‌ها محل کارم تا خانه‌ی پدرم چهار قدم بیشتر راه نبود. بعضی غروب‌ها که مثل نمد مالانده می‌شدم، زنگ می‌زدم خانه‌شان مادرم می‌گفت «چایی رو میذارم، یه سر بیا» 
 
کدام کلاغ خیسِ گرفتار در طوفان پیشنهادِ کرسی گرم را رد می‌کند؟
 
هنوز هم مثال دارم: 
 
همین ده سال پیش که هنوز مردم توانِ سفر داشتند مادر و پدرم قصد کردند بیایند پیشم، رفتند سفارت چهار ساعت مثل قرص‌جوشانِ ته لیوانِ آب حرص و جوش خوردم و بالا و پائین پریدم تا بالاخره پدرم زنگ زد و گفت: 
«ویزا رو گرفتیم، کتری رو بذار اومدیم » 
 
به همین جذابیت
انگار سِرُمِ امید به حیات را بزنند توی ساعدِ دست آدم!
 
کلاً این جمله‌ی «چایی رو بذار اومدم»  عاشقانه‌ترین جمله‌ای است که تا حالا بشر خلق کرده است. 
مثل این چاقو‌های همه کاره است که به هر کاری می‌آید، پرتقال پوست می‌کند، در نوشابه باز می‌کند، در کنسرو لوبیا باز می‌کند و... !
 
این جمله همه‌فن‌حریف‌ است 
"امید" دارد  
"دوستت دارم" دارد 
 "گورِ بابای دنیا " دارد 
 "دلم برایت تنگ شده‌" دارد  
"چقدر قشنگ شدی امشب" دارد  
"همه چیز" دارد!
 
"چایی گذاشتم، همه بیایید".
 
مهم نیست آدم اسکار گرفته باشد یا ویزا، از سر عملیاتِ حفاریِ گودترین چاله‌یِ تهران آمده باشد یا بخواهد مزخرف‌ترین پایان‌نامه‌ی جهان را به سرانجام برساند 
این جمله جادو می‌کند.
 
بد جوری دلمون برای گفتن این جمله گرفته  تمام دید و بازدیدها، احوالپرسی‌ها،  جوک‌گفتنها و مهمانیهای ما رفته تو قاب یک گوشی.
 کاش بتوانیم بدون ترس، بدون تعارف، بدون هیچ نگرانی، با دلی پر از مهربانی و آرامش، بی‌غل و غش به هم دیگه بگیم: چای رو دم کن دارم می‌آم...
منبع : کانال موج مثبت