رفته بودم قنادی واسه خالم شیرینی نارگیلی بگیرم همون که رفتم از پشت ویترین چشام به جمالش روشن شد چه رنگ و رویی چه خوشگل بود.

هر چی توصیفش کنم بازم کمه .

نمیدونم چقدر داشتم نگاش میکردم ولی طولانی بود. مغازه شلوغ بود واسه همین با خیال راحت نیگاش میکردم مگه میتونستم نگامو ازش بردارم

غیر ممکن بود سخت بود .


خلاصه دیگه داشت آب دهنم راه میفتاد .

آخه مگه میشه نون خامه ای رو از پشت ویترین دیدو چش ازش برداشت یا آب دهنت راه نیفته . خلاصه اون چشمک عاشقونه کار دستم داده نون

خامه ایرو گرفتیم :دی


شکمو هم خودتونید :دی