"بسم الله الرحمن الرحیم"


قسمت پانزدهم

پگاه نتونست تافرداصبرکنه وازسرکنجکاوی به سمت خانه مریم رفت وهمانجامنتظرمریم نشست .

مریم :خوب حاج حیدربیابریم خونه تااینجااومدی بیابریم خونه .

حاج حیدر:نه مریم جان تاهمینجاهم زیادی اومدم میترسم حاج ناصرناراحت بشه.

مریم :نه نمیشه.

حاج حیدر:میگم نه بگو چشم دیگه تکرارنکن.

مریم:خیلی خوب چرامیزنی اصلاباهاتون قهرم .

حاج حیدر:خیلی خوب توهم مثل بچه ها قهرمیکنی .ببخشید.

مریم :بای حاج حیدرجونم.

حاج حیدر:بای دخترلوس.

 

مریم همانطورکه به طرف خونه میرفت دیدیه نفرپشت درخونشون ایستاده مثل اینکه منتظرکسی

باشه ،قدمهاشو تندکردتازودتربرسه وببینه کیه.

مریم نزدیکترکه شدپگاه روشناخت .زیرلب گفت ای دخترفضول اگه نمیومدی ازفضولی خوابت نمیبرد.

پگاه گفت وای سلام مریم کجایی مردم ازفضولی خیلی وقته منتظرتم.

سلام و کوفت مگه من نگفتم صبرکن فردامیام همه چیزوبرات توضیح میدم.

وامریم چرامیزنی ؟!دلت میاد.

خیلی خوب توهم دیونم میکنی بااین کنجکاوی زیادیت.

چیکارکنم دست خودم نیست.

حالا چرااینجاخوب میرفتی خونه صبرمیکردی؟

نخواستم مزاحم بشم.

نه باباچه مزاحمتی بیابیابریم داخل برات تعریف کنم اینجانمیشه.

باشه بریم.

وباهم رفتن داخل ومریم ازسیرتاپیازماجراروبرای پگاه تعریف کردوپگاه بادهان بازگوش میداد.

 

مادر:مریم چی شده امروزخیلی خوشحالی خبریه؟

وای مامان نمیدونی کی رودیدم؟

کی؟

حاج حیدررودیدم

مادرمریم باتعجب گفت :حاج حیدر؟!!!حاج حیدرکیه؟

مریم:وا؟!!حاج حیدرونمیشناسی ؟؟؟!!!!

مادر:نکنه عموتو میگی؟

مریم:آره مامان گل گفتی زدی تو خال.

مادر:خجالت بکش دخترکسی عموشو بااسم کوچک صدامیکنه ؟!!زشته .دیگه هم این جوری صحبت

نکن زدی تو خال یعنی چه؟چنباربگم ازاین اصطلاحات استفاده نکن؟

مریم باناراحتی گفت ببخشیدولی عمو خودش زیاداسرارکردکه بااسم کوچک صداش کنم هرچه گفتم

نمیشه قبول نکرد. مرغش یه پاداشت.چشم دیگه همون عمو میگم .ودیگه هم ازاین اصطلاحات استفاده

نمیکنم.

 

حاج ناصرباعصبانیت واردخونه شدطوری بودکه کاردبهش میزدی خونش بیرون نمیزد.

مادرمریم گفت چی شده مردچه خبره چرااینقدرعصبانی هستی؟

این پسره سروکلش پیداشده برگشته.

کدوم پسره؟

حاج حیدردیگه داشمو میگم.

اومده که اومده بیادخوش اومد شهرشه خونشه نیادحرفامیزنی ها مرد.

اینجا نیومده که ؟

نه چرابایدبیاداینجا؟

میدونی که میاداگه بیادحسابش باکرام الکاتبینه.

خیلی خوب توهم اومد قدمش سرچشم توهم کاری نمیکنی وگرنه حساب تو باکرام الکاتبینه.

ازدست تو زن.

مادرمریم مریمو صداکردو گفت بیااینجاببینم مریم.

بله مامان بامن کاری داشتید؟

بله بگو ببینم عموتو کجادیدی؟

اومده بودجلو دانشگاه که منو ببینه بعدهم رسوندم.

وای ازدست تو دخترچراباش اومدی مگه نمیدونی بابات اگه بفهمه عصبانی میشه.

چراولی هرچی باشه عموم بودنمیتونستم که بگم برو.

خیلی خوب حالابروچیزی هم به بابات نگو تانفهمه .

چشم میگه دیونم ...


قسمت شانزدهم


مریم حالاچیکارمیکنی درموردآقاامید؟

یه فکری کردم.

چه فکری؟

خوب معمولاهرصبح بااقارامین ایستادن نزدیک بوفه ومشغول خوردن ساندویچ هستند.

خوب خانوم کاراگاه که چی؟

ای بابامیزاری حرفمو بزنم یانه؟

بفرمایید.

مامیریم به اون طرف وتو درمورد عمو حیدرم میپرسی که دیروزدیدی به طوری که به گوشش برسه.

انگارنه انگارکه اوناهستن یعنی مامتوجشون نیستیم،نبایدمتوجه بشن که ما به عمدداریم اینکارو

میکینم .فهمیدی.

آره گرفتم.

مافقط میخوایم به اونابفهمونیم که دارن درموردمن اشتباه فکرمیکنن.

آره جون عمت میخوای پسره نپره .

پگاههههههههههههههههههههههههههههههه !!کتک میخوای.

خوب باباتو هم چه زودهم عصبانی میشه.

طبق نقشه مریم وپگاه به سمت بوفه دانشگاه رفتندونقششونو عملی کردندامیدوقتی شنیداون

پسره عموی مریم بوده نه نامزدش ازخوشحالی میخواست به هوا بپره ودادبزنه .

امیدرو به رامین کردو گفت دیدی پسراشتباه فکرمیکردیم.

من نه تو داشتی الکی الکی خودتو به کشتن میدادی.به هرحال چه فرقی به حال تو داره که اون پسره

کی بوده چون بالاخره حاج ناصردختربه تو نمیده پسراینو فروکن تو کلت.

رامین اینقدرنفوس بدنزن من میدونم چطورحاج ناصروراضی کنم.

میشه بفرمایید چطوری؟

یه فکرهایی کردم.

چه فکرهایی.

حالا...