"بسم الله الرحمن الرحیم "



امیدباعجله واردحیاط شدونشست که یک لحظه یادش آمدکه ازمریم تشکرنکرده است ومحکم به

پیشانی خود کوبید.وگفت خاک برسرم.

رامین پرسیدچی شده چراهمچین میکنی؟

یادم رفت ازمریم تشکرکنم.

خاک برسرت کنندآخه دیوونه این چه خل بازی بوددرآوردی سوتی دادی رفت دختره فهمیدجریان چیه.

نه بابافکرنکنم اگه فهمیده بودکه همونجایه کشیده نثارم میکرد.

اوهوم ،منم بودم یه لگدهم اضافش میکردم.

امیدباعصبانیت به رامین نگاه کردوکتاب رابازکردوشروع به گشتن بین صفحات وبرگهای کتاب دنبال

جمله های عاشقانه ءمریم گشت.

دنبال چی میگردی زودبنویس ببربهش بده تانرفته .

رامین تو حالت خوبه اگه الان ببرم که تابلوهه گیج میزنیا.

خوب بیااین مدادوبگیربنویس ببینم چی مینویسی خرابکاری نکنی فرداکه اومدبده بهش .

نه اینجانمینویسم بعدهم خصوصیه عمومی که نیست وکتاب رابست ورفت.

نامرد.

خودتی.

 

صبح روزبعدامیدنزدیک دردانشگاه منتظرمریم بودکه کتاب رابه اوپس دهد.بعدازگذشت ۱۰دقیقه مریم

همراه باپگاه آمدوامیدباکمرویی وخجالت کتاب رابه مریم پس دادوتشکرکردوعذرخواهی کردکه دیروز

تشکرنکرده ورفته گفت کمی عجله داشتم وهمین باعث شدفراموش کنم که تشکرکنم.ومریم هم

گفت نه مشکلی نیست به دل نگرفتم.

مریم وپگاه به کلاس رفتند.مریم باعجله نشست وکتاب رابیرون آوردوبه جستجو ی جمله ای عاشقانه

بین صفحات کتاب پرداخت پگاه باکنجکاوی گفت نگفتم ناقلاخبرهایی میگی نه .بذاربینم شازده چی

نوشته .مریم گفت پگاههههههههههههههه .

چیه خوب منم میخوام ببینم.

مریم سرخ شدولبخندی زدو گفت مثل اینکه تو ازمن بیشترعجله داری؟!!!!

پگاه گفت دیگه دیگه.

مریم وپگاه شروع به گشتن کردند.چنددقیقه بعدمریم ازعصبانیت محکم کتاب روبست وزیرلب چیزی گفت.

پگاه گفت فحش دادی بهش.!!؟

مریم که ازحرف پگاه خندش گرفته بودگفت نه بابا .فقط اینقدرکفریم که اگه دستم بهش رسیدتیکه تیکش

میکنم.

اوه اوه چه خطرناک فک نمیکنی یکم زیاده روی میکنی؟

نچ بایدلهش کنم پسره چلمن خجالت نمیکشه.مریم ازعصانیت حسابی سرخ شده بود.

رامین ازدرکلاس واردشد ودنبال امیدگشت ولی اونو ندیدگفت این پسره امروزم که حسابی مهمه

دیرکرده که یک لحظه چشمش به مریم وپگاه افتادکه هردوحسابی عصبانی بودند.

آخ آخ گاومون زاییدحتمااین پسره ءچلمن یه چیزی نوشته که اینهااینقدرعصبانیندپیداش کنندخونشو

میریزن وباعجله ازکلاس بیرون رفت.