"بسم الله الرحمن الرحیم"


مریم همانطورکه ازآشپزخانه خارج میشیدناراحت وخجالت زده بودوپیش خودش میگفت وای پیش

مامان  ضایع وشرمنده شدم.

پگاه دراتاق یاسمن مشغول بازی بااو بود،مریم درزدوواردشد.

پگاه بادیدن مریم سریع به سمتش رفت.وگفت :

مریم سلاممممممممممم کجایی دختر؟!

مریم بابی حوصلگی جواب سلامشو داد.

پگاه گفت :وا!!مریم چته تو ؟!مریم دختر بازیگوشو شادهمیشه چش شده امروز؟

یاسمن باشیرین زبونی گفت:کشتی هاش غرق شده.

پگاه ازحرف یاسمن خنده اش گرفته بودولی به خاطراینکه مریم ناراحت نشه به سختی جلو خنده اش

راگرفت.مریم باعصبانیت روبه یاسمن کردوگفت نیم وجبی بروبه بازیت برس وتو روچه به این فضولی ها؟!

بروبه بازیت برس.اصلاتو اینجاچیکارمیکنی بروبیرون.

یاسمن که بغزکرده بودوگریش گرفته بودگفت دعوام کردی وزدزیرگریه وزیرلب گفت ازاتاقمم بیرونم کردی

ورفت بیرون .

پگاه گفت چته تو دختربچروچرامیزنی راست میگه اتاقشه دیگه.ورفت دنبال یاسمن.

پگاه:زودتعریف کن چت شده تو امروز؟تاحالاکجا بودی؟

مریم:ترمزکن باهم بریم.ترمزبریدی ؟

پگاه:خوب زودبگو مُردم ازکنجکاوی.

مریم :چشم.بزاریه گلوتازه کنم.

پگاه:وا ازقعطی اومدی؟

مریم:آره .

وای دخترپیش مامان ضایع شدم آبروم رفت.خجالت زده شدم.

چرا؟!

هیچ گفتم دیرکردم باتو بودم،بعدمامان گفت عجب پس پگاه حتماباهواپیمااومده که زودترازتو رسیده

نمیدونی وقتی اینو گفت چه حالی شدم آخه نمیدونستم تو اینجایی.

پگاه که ازخنده صورتش قرمز شده بودگفت دخترحالا این دروغ بودگفتی؟چراحالادروغ خوب راستشو

میگفتی؟

نمیشد.

الان که هم ضایع شدی هم مجبورشدی راستشوبگی غیرازاینه؟

آره راست میگی ای کاش راستشوگفته بودم.اما نگفتم.

خوب بگوحالاکجابودی که نمیتونستی راستشوبگی؟

باامیدبودم.

امید؟!!همون نامزدت.

آره.

جالب شد تعریف کن ببینم.بااقای عاشق پیشه بودی خوش گذشت؟کجاهارفتید؟

نه چون هم هوا خیلی سردبودهم اصلاانتظارشو نداشتم.رفتیم کافی شاپ.

انتظارچیو نداشتی؟کافی شاپ !!به به پس جای من خالی بوده حسابی هم خوردیااااا.دخترتو

کافی شاپ بودی ومیگی خوش نگذشت.یه تک میزدی منم میومدم.هان خواستی اول زندگی شوهرتو

تو خرج نیاندازی؟

مریم نگاه غزبناکی به پگاه انداخت وگفت:پگاه حوصله شوخی ندارما؟

منم که شوخی نکردم جدی گفتم.

پگاهههههههه؟!!!؟!اصلابرات تعریف نمیکنم.

خوب بابابی جنبه صبرکن چرامثل بچه ها قهرمیکنی؟بیاشوخی کردم.

مریم:بی مزه الان  من به حمایت تو احتیاج دارم  نه شوخی؟

پگاه:خوب بابا.میگم گفتی کافی شاپ!! عجب دخترحاج ناصروکافی شاپ !!وزدزیرخنده.

پگاههههههههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اصلاچیزی نمیگم.

خوب باباتوهم خواستم یکم حال وروحیت عوض شه.بااین احوالی که داری نمیشه بایه من عسلم

خوردت.

دیگه اذیتم نکنی ها.

چشم تعریف کن.

ومریم تعریف کردکه بینشون چی گذشته.

پگاه :ای شکمو پس حسابی کیک خوردی والان سیرسیری.

مریم:اتفاقانه چیزی نخوردم.

پگاه:چراخوردی.

مریم:خوب یه کم زیادنه تازه پشیمون هم شدم که نخوردم چون حسابی گرسنه بودم تاظهرهم خیلی

مونده.

خوب خواستی بخوری.من دیگه برم مریم جون خیلی وقته اومدم ،کاری نداری خداحافظ فردا توی

دانشگاه میبینمت.