وقتی غضنفرنویسنده می شود:
رمان نیم خطی غضنفر:شب بودوخورشیددرآسمان می درخشید،پیرمردی جوان
قدم زنان نشسته بود!!؟
نویسنده:
ازیک نویسنده می پرسندکه نویسندگی وازکجاشروع کردی؟
جواب میده ازرودیوارتوکوچه ها!!!!؟؟
سوال:؟؟
پسر:پدرهمین الان یک شعبده بازتوتلوزیون یک دستمالو تبدیل کرد به یک کبوتر.
پدر:عزیزم پسرم ،مادرت ازاون شعبده بازتره چون ۵۰۰۰۰هزارتومن رودرارز۱۰دقیقه
تبدیل به مانتوکرد!!؟
شب عروسی هنگامی که عروس ودامادعسل به دهن هم میزارن:
عروس:عزیزم چرا اینقدردستت شورو ترش مزه بود؟
داماد:عزیزم چون تاهمین چندلحظه پیش تو دماغم بود!!!؟؟
ازسری ماجراهای غضنفر:
اون اولایی بودکه غضنفرتازه اومده بود تهران ،به ترافیک خورده بودگفت اوه به این
میگن عروسی !!!!امشب یه شام افتادیم!!!!!!!!!!!!!
وقتی امتحان علوم وتاریخ تویه روزباشه:
معلم:بگوببینم محمدعلی شاه چه کرد؟
شاگرد:آقاگلبولهای سفیدوبه توپ بست!!!!!!!
معلم :بگوببینم انعقادخون کجااتفاق می افتد؟
شاگرد:آقادرنزدیک محلی به نام چالدران بین شاه اسماعیل صفوی و غزنویان!!!
خوب بید؟