شب است و تاریکی مطلق هوا .شبی تاریک و وزش ملایم باد قرص کامل ماه در گوشه ای از آسمان نشسته است و نظاره گر آدمهای شب گرد است آدمهایی که 

از گوشه وکنار شهر بی تفاوت از هم بی تفاوت از شب و بی تفاوت از ماه می گذرند.زیبایی خیره کننده ماه شب 14دیدنی است،تنها عشاق شب گردند که دست در دست هم و بازو در بازوی هم ولبخندی گشاده بر صورت به ماه توجه دارند و آن هم زمانی است که مرد ماه را به معشوقه اش نشان میدهد ومیگوید مثل ماه شب 14میدرخشی و درست آن زمان است که معشوقه ی جوان از خوشحالی در پوست خود نمیگنجد و سرخی گونه هایش نشان از شرم و خجالتش است ،اما هیچکس تابه حال این حرف را به ماه نگفته است که او هم در پست خود نگنجد و شرم در چهره اش دیده شود چرا؟چرا تا به حال کسی به ماه نگفته است توچقدر زیبایی؟مثل الماس میدرخشی؟گاهی آدما نیاز دارن بهشون توجه بشه باهاشون درد دل کنن یکمی ازشون تعریف بشه ولی توی این مواقع توجه نمیشه و تنها میمونن با یه عالمه بغز فقط نظاره گرند درست مثل ماه نظاره گر اطراف و آدمای اطراف و آدمای بی تفاوت که گاهی یه عده اونو نشون میدن گاهی برای تحقیر گاهی برای 

غبطه واون فقط حسرت میخوره چرا بهش توجه نمیشه چرا؟