آقای گرجی پورگفت وا دختر بهت یاد ندادن با عمت اینطور صحبت نکنی بی تربیت؟

 

دردونه که از تعجب دهانش باز مونده بود گفت بابا چی گفتی؟الان؟

 

آقای گرجی پور نازی اومد وگفت خجالت بکش بابا تو صدا میکنی؟

 

دردونه گفت :وای خاک بر سرشدیم مامان بابا از دست رفت .وبلند داد زد مـــــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــــــان؟

 

شادی خانم از تو آشپز خونه در حالی که ترسیده بود باعجله اومد گفت :

 

هان چیه  ترسیدم دختر این چه طرز صدا کردن قلبم اومد لوزوالمعدم ؟

 

دردونه آب دهنش قورت داد وگفت بابا.

 

شادی خانم گفت زهرمار نمیخواد ادای تو فیلمارو بیرون بیاری بابات که طوریش نیست سرمور گنده وایستاده داره

 

رقاصی میکنه مرد گنده بازیش گرفته .

 

دردونه گفت دِنَ دِه مادر من این حالتش طبیعی نیست مگه چی به خوردش دادی به من میگه به تو یاد ندادن با

 

عمت درست صحبت کنی؟

 

شادی خانم گفت :اوا خاک عالم صبر کن ببینم گرجی پور؟

 

آقای گرجی پور با نازبرگشت به سمتش وباز عشوه گفت بله عروس کاری داشتی؟

 

شادی خانم از ترس همونجا نقش زمین شد و گفت ای وای خاک عالم شوهرم از دست رفت حالا چه خاکی

 

توسرم بریزم .

 

دردونه که همونطوری دهانش بازمونده بود نظاره گر مامان باباش بود که یهو شادی خانم دادزدوگفت دِ دختر

 

 نمیبینی من فشارم افتاده برو یه آب قند بردار بیار .

 

دردونه که ترسیده بود از داد مامانش گفت ترسیدم .ورفت تا آب قند بیاره همین که گرفت نزدیک مادرش گرجی پور

 

با یه حرکت سریع از دستش قاپید وگفت

 

عروس سر بچه که داد نمیزنن وا هنوز یاد نگرفتی ؟وبعد یه سر همه لیوانو سر کشید وگفت این که آب لیمو

 

نداشت !

 

شادی خانم از شدت نگرانی دویدسمت گوشی وزیر لب غرولند کنان به زن فالگیر فش میداد ومیگفت الهی

 

 گور به گورشی فالگیر شوهرمو کشتی مگه دستم

 

بهت نرسه وشماره کبری خانم رو گرفت  که دید حال کبری خانم هم خوب نیست گفت کبری چی شده؟

 

کبری خانم:بد بخت شدم شادی جون بدبخت ،شوهرم از دست رفت .شادی خانم گفت منم بد بخت شدم

 

شوهرم منم از دست رفت فکرمیکنه خواهرشه .

 

کبری خانم گفت ای روله ای روله خوبه شوهره تو فکر میکنه  خواهرشه شوهر من که فکر میکنه جنگ جهانی

 

دومه ویه افسرآلمانیه .فکر میکنه من

 

هیتلرم مدام به من تعظیم میکنه ومیگه های هیتلر وقتی تو آشپز خونم به بچه ها میگه هیتلر تو آشپز خونست

 

 وای شوهرم از دست رفت چیکار کنیم شادی جون؟

 

شادی خان گفت اول باید ببینیم شوهرای بقیه هم به همین وضع دچار شدن یا فقط شوهرای ما دوتا بی نوا

 

اینطوری شدن بعد هم بریم سراغ اون فالگیر وحلق  آویزش کنیم تا دیگه این چیزها به ما نده فالگیر چش سفید .