سارا:مامی بریم سینما ؟

شادی خانم:نه دخترم کلی کار دارم خودت بادوستات برین

سارا:مثل بچه ها دهانش آویزان کردو گفت نوموخوام نوموخوام باید بیای .

شادی خانم:نه دخمل خوشگلم نمیتونم کلی کار دارم که باید انجام بدم .

سارا:باچه

ورفت گونه های مادرشو بوسید رفت تو اتاقش .

شرکت نخ ریسی گرجی پور

آقای گرجی پور درحالی که سمت پنجره بودمشغول صحبت باتلفن بود که آبدارچی شرکت با شربتی تگری وخنک وارد شد وگفت جناب رئیس شربت خنک 

آوردم براتون بفرمایید میل کنید تا گرم نشده .

آقای گرجی پوراشاره کرد که روی میز بذاره ومرخصش کرد .

منشی شرکت که دختری جوان وخوش برو رو بودوحسابی خودش را شبیه به رنگین کمان کرده بودپشت میزش نشسته بود ومشغول سوهان کشیدن به ناخونهایش

بود که با خارج شدن آبدارچی ازاتاق آقای گرجی پوربا ادا واطفار گفت پس برای من چیـــــــــــــــــــــ ؟

آبدارچی هم گفت شما فعلا به ناخوناتون برسین .

منشی؟ایــــــــــــــــــــــــــــــــــش خوب میرسم شربت نشه فراموش .

آبدارچی :خودت برو درست کن بخور واداشو بیرون آورد .

منشی :ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش میرم درست میکنم .

آبدارچی :میگم یه چیزی خانم منشی.

منشی باناز برگشت طرف آبدارچی وگفت :چیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آبدارچی:لئوناردو داوینچی وقه قهه زد .

منشی:ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش

آبدارچی :شربت برای پوستتون خوب نیست .

منشی :ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش .

منزل آقای گرجی پور

شادی خانم داشت با دعا نویس وفالگیری تلفنی صحبت میکرد برای گرفتن نوبت  پس از تمام شدن صحبتش دردونه که حسابی کنجکاو شده بود که برای چی

مامانش وقت فالگیر ودعا نویس گرفته گفت مامی فالگیر واسه چی؟

شادی خانم:بابغض گفت بابات .

دردونه بانگرانی گفت پاپی چی؟

شادی خانم:بابات یه چندوقتی محبتش به من کم شده دیگه مثل قبل عشقولانه نیست واشکا شو پادستش پاک کرد .

دردونه از روی مبل پایین پرید وا همچین میگه بابات که فکر کردم نگو چی شده خوب نباشه فالگیر میخواد.

شادی خانم:آره که میخواد میترسم زیر سرش بلند شده باشه  قبلا هرروز عشقولی بود باهام لاو میترکوند الان نه همش میگه زن شده یه دفعه بگه به من عزیزم .

وبغضش ترکید وبعد ادامه داد مثل قبل .